سفارش تبلیغ
صبا ویژن


پـــرواز بــه یــجــای دیــگــه

به امید یه جرقه در وجدانمان...!

 

سلام من الان که دارم این پست رو مینویسم و میذارم2روز به شب ضربــــــت

مولا مونده ولی خب واقعا دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم تا حال اینــــطوری

نشده  بودم که یه پست رو قبل از زمان خاصش آپ کنم ولی خـــب کسانی

کـه این حس رو تجربه کرده باشن حـــــس منو درک میکنن... حرف دلــی بود

کــه باید با تمام وجود تایپ میشد؛واسه کدصدای دکترشریعتی هم خداییـش

خیلی سخت بود چون فرمتش فرق میکرد خیلی براش زحمت کشـــیدم تــــا

مفید واقع بشه اگه کلماتش رو درک کنین خیلی کمک میکنه...من یک سال

هرشب لحظه شماری میکنم تا شب قدر برسه و واسه چند دقیقه هم شده

مولا علی تغییری در درون عاشق ها ایجاد کنه؛کاش بجای دین و مذهب و 

ضربت خوردن و روضه های مولا یه بند یا یه جمله حتی یه کلمه از تنهایی و

درک نشدنه علی از گریه ها و فریادهای شبونه ی مولا واسه مون میگفتن

تا بفهمیم بزرگی روشن فکری فرا تر از دین و مذهب و عقاید هستش کسی

که خلیفه ی مسمانان بود ولی خود زیر لباس عادی خودش از حصیر لباس

زیر میپوشید تا درد و فقر مستضعفان رو فراموش نکنه...! همین یه جــــمله

کافیه تا بفهمی یه عمر با خرافات مغزمون رو پر کردن تا جیب مداحان و روضه

خوان ها پر بشه؛چه کسی قاتل و ضربت زن خودش رو میبخشه؟؟؟؟!!!!!

فقط یه سوال داره داغونم میکنه: علی شبها واسه چی مینالید؟؟ واســـه

چی گریه میکرد؟؟ خب خلافت که داشت ثروت که داشت ایمان که داشت

واسه چی دهنه ی چاه رو ورمیداشت و تا اذان صبح گریه میکرد!!!!؟؟؟؟؟

به ولله این ناله ها فراتر از دین و مذهب هستش حالا هی تو واسه ضربتش

گریه کن بعدش یه هفته بعد برو با صیغه ای های پشت پرده ایت به ریش علی

بخند!!! علی نه گریه میخواد نه ناله نه تشنج تو مراسم احیا و هیئت ها

علی فقط درک میخواند فهم گریه های شبونه رو میخواد...!

هه شیعه ی مخلص علی؟؟؟...جوک نگو لطفا!!! اوضاع وخیمه خواهر و

برادر من به ولله اوضاع بدیه نمیشه قورت داد و گفت به به همه چی خوبه

برای نجات ایمانی که از دست میرود کاری بکنید...

 

مولا علی

 

حیات« انتظار می کشد» واز عدم کسی نمی رسد و«داشتن» نیازمند « طلب » است وپنهانی بی تاب «کشف» و«تنهایی» بی قرار «ا نس » وخدا از« بودن» بیشتر «بود» واز حیات زنده تر واز غیب پنهان تر واز تنهایی تنها تر . ودر یاها را از اشک هایی که در تنهایی اش ریخته بود پر کرد وکوه های اندوهش را که یگانگی دردمندش ، بر دلش توده گشته بود ، بر پشت زمین نهاد وجاده ها را که چشم به راهی های بی سو و بی سرانجامش بود ، برسینه کوه ها وصحراها کشید واز کبریایی بلند وزلالش آسمان را برافرا شت ودریچه همواره فرو بسته سینه اش را گشود ، وآه های آرزومندش راکه در آن از ازل به بند بسته بود ، در فضای بی کرانه جهان رها ساخت .

با نیایش های خلوت آرامش ، سقف هستی را رنگ زد وآرزوهای سبزش رادر دانه هانهاد ورنگ « نوازش» های مهربانش رابه ابرها بخشیدواز این هر سه ترکیبی ساخت وبر سیمای دریاها پاشید ورنگ عشق رابه طلا ارزانی داد وعطر خوش یادهای معطرش رادر دهان غنچه یاس ریخت وبر پرده حریر طلوع ، سیمای زیبا وخیال انگیز امید را نقش کرد . ودر ششمین روز ، سفر تکوینش را به پایان برد وبا نخستین لبخند هفتمین سحر ، «با صدا وحرکت » را آغاز کرد ، کوها قامت برافراشتند ورودها مست ، از دل یخچال ها ی بزرگ بی آغاز، به دعوت گرم آفتاب ، جوش کردند واز تبعیدگاه سرد وسنگ کوهستان بگریختند وبی تاب دریا آغوش منتظر خویشاوندبرسینه دشت ها تاختند ودریاها آغوش کشتندو......و خداوند خدا، برای حرفهایش بازهم مخاطبی نیافت ! هیچ کس او را نمی شناخت، هیچ کس با او« انس» نمی توان بست.

«انسان» را آفرید ! واین نخستین بهار خلقت بود .

بهار خلقت آغاز شد ، آدم تنهایی خداوند خدا را پر کرد ، زبانهای بسیار دیده های بسیار دل های بسیار آمدند تا هر یک به نوعی ستایش خالق خویش گویند . تاریخ آمد وآمد تا به عرصه ای ازخلقت رسید که درآن عرصه بزرگ مردی بود که از همه تنهاتر بود ......

علی (ع) جزء چاه های پیرامون مدینه ، چاه های نخلستان صاحب سری نداشت ، اگرمی داشت چرا سر در حلقوم چاه برد ؟ چرا تنها بنالد ؟ چرادردهای بی رحم وسنگینش را ناچار باید در چاه بریزد ؟

اینها جزبه خاطر آن است که علی (ع) از خدا نیز تنهاتر است

 

ما شایستگیه شناخت تو را از دســـــت داده ایم

شنـــــاخت تـــو را از مــغـــز های مـا بــــرده اند

اما عشق تو را علی رغم روزگار در عمق وجـدانِ

خویش همچنان مشــــتـــــــعـــــل داشــتـه ایم

 

دکتر علی شریعتی

 

 

 به امید شناخت یه قطره از اقیانوس علی...mohammadshayan


نوشته شده در سه شنبه 93/4/24ساعت 2:52 عصر توسط mohammadshayan1 نظرات ( ) |

خود شناسی مقدمه ی خداشناسی و اخلاق

حال برای چه گفته اند خود را بشناس؟ از خود شناسی به کجا می رسی؟ به عبارت دیگر خودشناسی مقدمه ی چیست؟ گفتیم این را برای دو منظور گفته اند. یک منظور همین است که اگر خود را بشناسی،به مهمترین مسئله ای که برای بشر مطرح است و راز اصلی جهان می باشد خدا پی می بری.دوم اینکه خود را بشناس تا بدانی در زندگانی و در جهان چه باید بکنی و چگونه باید رفتار کنی،یعنی اخلاق و عمل. اگر خود را نشناسی نخواهی دانست که رفتار و اخلاقت در جهان چگونه باید باشد،یعنی خودت چگونه باید باشی؛چون اخلاق از آن نظر که یک سلسله ملکات است بر می گردد به چگونه بودن و این که خودت چگونه باشی و چگونه رفتار کنی. پس برای پی بردن به بزرگترین راز های جهان و مهمترین مسئله  ای که در فکر بشر مطرح است یعنی خدا،خود را بشناس؛و برای مهمترین مسئله از نظر ابتدای عملی بشر که من چگونه باید باشم و چگونه باید رفتار کنم یعنی اخلاق نیز خودت را بشناس. در قسمت اول می خواهم مقداری توضیح بدهم که چگونه انسان اگر خود را بشناسد خدا را می شناسد؟ «قرآن هم برای "خود شناسی" حساب جداگانه ای باز کرده است،به این معنا که در قرآن_سراسر عالم خلقت،آیت و درس است برای خداشناسی ،یعنی اختصاص به انسان ندارد که انسان فقط خودش را باید بشناسد تا خدا را بشناسد. از نظر قرآن،تمام جریان های خلقت،تمام واحد های آفرینش اعم از آسمانی و زمینی،هرچه که در عالم هست،آیاتند،یعنی علامتها و نشانه های وجود مقدس پروردگارند: اِنَّ فی خَلقِ السَّموات و اَلاَرضِ وَاختِلافِ اللَّیلِ و النَّهارِ لَآیاتٍ لِاُولیِ الاَلبابِ  {ترجمه:همانا در آفرینش آسمانها و زمین و رفت و آمد شب و روز نشانه هایی است برای صاحبان عقل.} که این جور آیات در قرآن زیاد است. ولی در عین حال که قرآن سراسر عالم را کتاب حق تعالی می داند که هر سطرهای این کتاب دلالت می کند بر علم و حکمت و دانایی موءلّف آن،قرآن هم برای نفس انسان حساب جداگانه ای باز کرده،یعنی از نظر قرآن این فصل از فصول کتاب آفرینش که نامش انسان است،برای انسان آموزند گیهایی دارد بالاتر و بیشتر از آنچه که مثلا درختان دارند. درست است که:

    برگ  درختان  سبز  در  نظر   هوشیار                          هر  ورقش   دفتری  است  معرفت   کردگار  

ولی نفس یا خود انسان که از هر چیزی به انسان نزدیکتر است آموزشهایی دارد که غیر او ندارد. این آموزشها که از مختصات نفس انسان ،و برای انسان است چیست؟ البته انسان هم دارای تشکیلاتی است که در هر طبیعتی هست، و از جنبهء وظائف الاعضایی،فیزیولوژی و تشریحی، همین طور که برگ درختان دلالت می کنند]بر معرفت کردگار[، انگشت یا ناخن انسان هم دلالت می کند ،بلکه در هر مویی از مویهای بدن انسان ،یا در هر رگ از رگهای بدن انسان یک دلالتی هست. از این جهت انسان شبیه اشیاء دیگر است؛اما آموزشهایی هست که از مختصات نفس انسان است که گفتیم قرآن هم ]برای نفس انسان از نظر پی بردن به خدا[ حساب جداگانه باز کرده. این که می گویم "حساب جدا گانه" برای این است که مثلاً  می گوید: وَ فِی الاَرضِ آیاتٌ لِلموقِنینَ  در زمین نشانه هاست برای اهل یقین،کسانی که بخواهند به مقام یقین برسند؛بدیهی است انسان هم در زمین است و بیرون از زمین نیست،ولی راجع به انسان می فرماید: وَ فی اَنفُسِکُم  و در خود شما. اختصاص می دهد. یا در آیهء دیگر می فرماید: سَنُریهِم آیاتِنا فِی الآفاقِ وَ فی اَنفُسِهِم حتَّی یَتَبَیّنَ لَهُم اَنَّهُ الحَقُّ {ترجه:ما نشانه های خود را در جهان و در نفسهایشان به آنها می نمایانیم تا برآنان روشن گردد که او حق است.} حساب آفاق (عالم بیرون) را یک حساب جداگانه ذکر می کند. می توانست انسان را هم جزء آفاق ذکر کند،ولی برای "خود" انسان جدا حساب باز کرده: وَ فی اَنفُسِهِم.


نوشته شده در شنبه 91/1/19ساعت 2:31 عصر توسط mohammadshayan1 نظرات ( ) |


Design By : Pichak