سلام ديروز همينجوري داشتم توي وبا ميگشتم دنبات وبي بودم که اون لحظه بتونه حسابي ارومم کنه که يه دفه وبتو پيداکردم وقتي مطالبتو خوندم واقعا ارامش گرفتم نميدونم چرا اما وقتي بعضي از مطالب احساسيتو خوندم نا خوداگاه اشک از چشمام سرازير شد من يه نويسنده ي افتخاريم تو وبا . مجله ها . روزنامه ها به خصوص چار ديواري اهل شعرو ادبم از بجگي و ازاينکه توروپيداکردم خيلي خوشحالم اما ميخوام يه چيزيرو بهت بگم اما قول بده که ناراحت نشي فقط ميخوام بگم وقي که اون دوستتو ول کردي اصلا به فکر اين بودي که سر اون چي مياد سر اعتمادو احساسو علاقش خواهش ميکنم جوابموبده چون منم يه زخم خوردم دلم ميخواد کسي کمکم کنه اما پس کم کم ازت کمک ميگيرم
ببخشيد سرتو درد اوردم شرمنده