• وبلاگ : پـــرواز بــه يــجــاي ديــگــه
  • يادداشت : ::..بـاغ شـــــوق..::
  • نظرات : 2 خصوصي ، 16 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + دختري از سرزمين افتاب درخشان 


    سلام ديروز همينجوري داشتم توي وبا ميگشتم دنبات وبي بودم که اون لحظه بتونه حسابي ارومم کنه که يه دفه وبتو پيداکردم وقتي مطالبتو خوندم واقعا ارامش گرفتم نميدونم چرا اما وقتي بعضي از مطالب احساسيتو خوندم نا خوداگاه اشک از چشمام سرازير شد من يه نويسنده ي افتخاريم تو وبا . مجله ها . روزنامه ها به خصوص چار ديواري اهل شعرو ادبم از بجگي و ازاينکه توروپيداکردم خيلي خوشحالم اما ميخوام يه چيزيرو بهت بگم اما قول بده که ناراحت نشي فقط ميخوام بگم وقي که اون دوستتو ول کردي اصلا به فکر اين بودي که سر اون چي مياد سر اعتمادو احساسو علاقش خواهش ميکنم جوابموبده چون منم يه زخم خوردم دلم ميخواد کسي کمکم کنه اما پس کم کم ازت کمک ميگيرم

    ببخشيد سرتو درد اوردم شرمنده

    پاسخ

    ممنون از نظر لطفت؛من آره عطيه رو ول كردم؛ بخاطر خودش، بخاطر آينده ي خودش؛بخاطر قلب خودش... هرچند حرفامو باور نميكنه... من بي رحم نيستم كه يهو با دل دختر بازي كنم اونم دختري كه اولين دوس پسر عمرش بودم... ولي تو اين مدت يه چيزايي ازش فهميدم ولي به هيشكي نگفتم و به يكي قول شرف دادم كه به هيشكي نگم... يه چيزايي راجب عطيه شنيدم كه داشتم شاخ درمياوردم؛ ولي با اين وجود 1ماه با دونستنه اين حرفا بازم دوسش داشتم و ولش نكردم؛معتقد بودم كه جبران ميكنه؛ولي ول كردنم بخاطر اون حرفا نبود... من عطيه رو انقدر دوس داشتم كه اگه با پسر هم ميديدمش بازم از چشمام نموفتاد ولي مجبور بودم... مجــــــــبور... به قول رضا يزداني:آدم يه جاهايي رو مجبوره... من وقتي ديدم كه عطيه باهام خوش نيست و ديگر از من خوش تره كاملا محترمانه و مودبانه خودمو كشيدم كنار / عاشقش نبودم و لي دوسش داشتم؛ ولي من متاسفانه يكم مغرورم و نميتونم تحمل كنم كه به كسي تحميل بشم... وقتي باهام خوش نبود چيكــــارش ميكردم؟؟؟؟چي ميتونستم كه بكنم؟؟؟؟؟ پس زورم به خودم رسيد و دست از سرش ورداشتم... همين...