ساعت دماسنج

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 
نوشته جالبي بود آفرين ...فکرشونمي کردم.
مخاطبت توي اين نوشته کي بود يعني منظورم از رفيق... راستي يه چيزديگه منظورتو توي اين متن راه استقلال وجهادومبارزه کردن با هوس هاي دنيوي بود ورسيدن به هدف پايان ناپذير که خداوند باشه؟
راستي يه چيزي خودم همين امروز متوجه شدم..تنهايي وجونداره اين خود ماهستيم که تنهايي مون رو مي سازيم واونو تبديل به يک درد مي کنيم حتي اگه تنهايي درد بود مطمئن باش مرحمي هم داره....
پاسخ

ممنون فائزه جان؛فكر كردي فقط خودت دس به قلم داري؟!؟!؟ شوخي كردم... مرسي نظرلفته ولي به نوشته هاي تو نميرسه .. بي تعارف ميگم... تو از من سر تري؛اينو به كاربراي ديگه هم گفتم كه اگه فقط يه نفر بين اين 4000كاربر پارسي بلاگ يه نفر باشه كه دس به قلمش از من سر تر باشه اونم فائزه خانمه.../ منظورم از رفيق يه فرد تهي بود!!!! يعني وجود خارجي نداشت... آخه رمز موفقيت من تا حال توي نوشته هاي سياسي فلسفوي اينه كه يه فرد مجازي جلو روم فرض ميكنم و حرفامو به اون ميگم و طوري تصور ميكنم كه اون فرد همه ي صفات چه خوب چه بد رو دارا باشه ؛چون اگه فقط به دو سه تا صفت اگه محدود باشه نوشته هام فقط رو اشخاص خاصي اثر ميذاره ولي وقتي اينطوري مينويسم عمومي تر ميشه و از كودك 7 ساله گرفته تا پير مرد 70 ساله روشون تاثير ميذاره.../ منظورم از هدف يه هدفيه كه اينجا نميتونم بيان كنم ،البته موردي كه تو ذكر كردي تا حدودي درسته ولي همه ي ماجرا نيست... من هدفم ازين نوشته دوتا بود : نزديكي به خدا و دوري از هواهاي نفساني كه تو اينو بيان كردي و مورد ديگه هم نزديكي به....... بيخيال من قلمم رو دوس دارم نميخوام دستي كه قلم دارم رو قلم كنن!!!! البته به پاي اين قلمم حتي جونمم ميدم... ولي نميذارم قلمم به غير ا عقايد و افكار خودم رو بنويسه... قلمم حرمت داره فروشي نيس... حتي شده باشه به قيمت جان شيرينم