• وبلاگ : پـــرواز بــه يــجــاي ديــگــه
  • يادداشت : طلــــوعــي در راه اسـت...!
  • نظرات : 4 خصوصي ، 10 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ويدا 

    slm shayan chetori?aval az hame vorudet be anjomane nevisandeha tabrik.azinke inhame ruhiyat avaz shode khoshalam,behet gofte budam hamintori nemimune

    ye borheiyeo beharhal migzare.omidvaram tu darsatam az ghabl portalashtaro movafaghtar bashi.haghete ke ye zendegiye khubo ba aramesh dashte bashi,nabayad khodeto azash mahrum koni.barat kheyli khoshal shodam,kheyli kheyli khoshal shodam.movafagh bash...

    پاسخ

    بخ بخ ويدااااااااااااااااااااااااااااااا چطوري؟؟؟؟ منم طبق معمول کامنتت رو ديدم خوشحال شدم... مرسي چند وقتي بود غيبت داشتيا تکرار نشه : دي!!!! مرسي عسيسم نظرلطفته... آره يکم حالم خوب شده(از لحاظ عاطفي) ولي از لحاظ نوشته هام (عمرا حالم خوب بشه...تازه اول کاره) نميدونم چرا مني که عاشق مجيد خراطها بودم ديگه ازش متنفرم... مني که با آهنگاش گريه ميکردم حالا خنده م ميگيره... ولي خب خداييش لازمم بود تا بفهمم دنيا هرکي هرکي نيس که به همه ي آرزو هات برسي واقعا پخته تر شدم... خدام رو شکر ميکنم واسه اين پخته شدنم فقط بها ش له شدنه دلم بود و آبرو م طوريش نشد... اشکال نداره همين خوبه که دلم له بشه ولي آبروم نره.../ هميشه به استادم ميگفتم:استاد چرا نميذاري کتابم رو تکميل تر کنم؛ميگفت هنوز وقتش نيس.... ولي بعد ازين اتفاقات (آخه توي تک تک ماجرا هام استادم در جريان بود) خودش بهم گفت:شايان بالام حالا خمير وجودت به بار نشسته و پخته شده و آماده ي شکل گيريه و گفت خودم تا آخرش مثل يه کوزه گر پناهتم... (آخه استادم برترين استاد ادبي اردبيل هستش و بخاطر صراحت کلام از دانشگاه اخراجش کردن و حتي کتاب هم نوشته و...) وقتي بهم گفت:افتخار ميکنم که کاتب جواني مثل تورو پرورش ميدم؛ داشتم از خوشحالي بال در مياوردم... آخه از 6 سالگي آرزوم بود شاگرد استاد قائميان بشم... اصلا شاگردي چيه آرزوم بود از نزديک ببينمش...