• وبلاگ : پـــرواز بــه يــجــاي ديــگــه
  • يادداشت : اعتـــراف تـــلـخ
  • نظرات : 0 خصوصي ، 14 عمومي
  • پارسي يار : 1 علاقه ، 27 نظر
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + مقدم 

    حسين فرياد ميزند! "هل من ناصر ينصرني"؟

    و من در حالي که نمازم قضا شده، ميگويم "لبيک يا حسين".

    حسين نگاه ميکند،لبخند ميزند؛ به سمت دشمن تاخت ميکند

    و من باز ميگويم: لبيک يا "ح س ي ن" ... لبيک، حسين سنگ ميخورد ....

    و من در پس خنده هاي مستانه ام فرياد ميزنم؛

    لبيک... حسين رمق ندارد و باز فرياد ميزند: هل من ناصر ينصرني؟

    من به دوستم دروغ ميگويم و فرياد ميدارم لبيک ياحسين،

    حسين سينه اش سنگين شده؛

    کسي روي سينه است حسين به من نگاه ميکند و ميگويد: تنهايم نگذار.

    ياريم کن. من گناه ميکنم و ميگويم لبيک يا حسين...

    لبيک... خورشيد غروب کرده است، و من ميگويم: اللهم عجل الوليک الفرج.

    حسين به مهدي نگاه ميکند و ميگويد: مهدي من سرباز توام،

    کسي نبود ياريم کند و ادعا کننده اي نبود. تو از من مظلومتري...

    به چشمان مهدي خيره ميشوم و ميگويم: دوستت دارم،تنهايت نميگذارم...

    و مهدي به محراب ميرود و براي گناهان من طلب مغفرت ميکند...!!

    مهدي تنهاست... حسين تنها بود... کربلاي ديگري در راه است؟

    پاسخ

    بعلي