سفارش تبلیغ
صبا ویژن


پـــرواز بــه یــجــای دیــگــه

سلام امیدوارم حالتون خـــوب باشه در پناه حق

خیلی وقت بود وبم نمیومدم ولی از اول محرم

متن های واقعا عالی آماده کرده بودم تا آپ کنم

ولی بنا اتفاقاتی و سرگرم شدنم به طبل و ...

و مهم تر از همه مرگ عمو ی دومم میر فرج معنوی

(مسئول و معاون ثبت احوال و مسئول ارائه ی شناسنامه ی استان اردبیل)

نتونستم بیام کافی نت و با هزار مکافات از برنامه م

عقب نیوفتادم و خدارو شکر همه عالیه البته بغیر از

فیزیک پایه که اونم ایشالله درستش میکنم...!!

10روز اول محرم خونوادم مشهد بودن و منم بخاطر

دسته های طبل زنی و کنکورم نرفتم خونه ی مامان بزرگم اینا

بودم با داداش یاشارم 3شبانه روز نخوابیدیم و شب تاسوعا

بخاطر فرداش از ساعت2 شب رفتیم واسه گریم و تا

ساعت9صبح با زحمت تونستیم گریم رو تموم کنیم که

واقعا عالی بود و البته سخت...

اینروزا برای اولین بار تو زندگی م واسه خودم بدجور دلم سوخت

ازونجایی که کمی تا قسمتی مغرور تا تشریف دارم

خیلی کم ادعا میکنم که دلم سوخته و... ولی انصافا

دلم بدجور برا خودم سوخت... بیخیال خدا بزرگه

این متن پایینی رو دیشب نوشتم البته اون ارزش

و آرایه های ادبی رو نداره که تو کتابم قرارش بدم

چون احساسی هستش و یکم درد و دل مانند نوشته شده...

پس چون از منطق بدور هستش تو کتابم نمیذارمش...یا علی

 

یک امشب را با من سحر کن...!

 

تنهایی

 
تو اینجایی،کنارِ من؛کنارِ عطرِ گل هایت
تو اینجایی کنارِ خاطراتت
شنیدم خنده بر رخسارت پیداست...
شنیدم،آری باور نکردم
بدیدم خاطراتم محو پیداست
بدیدم،ولی احساس نکردم...!
تو از ما گفتی،گفتی عشق جنون است
عشق مارا چه باید؟! بی فروغ است
بانو تو نیستی و هرشب همین جا،همین موقع
دوستت دارم هایم در دل می سوزد
و خاکسترش شکسته ترم می کند
کاش امشبـم همچون شب های قبل در این کلبه
سکوتِ تنهایی ام را می شکستی...
دستانِ سردم را می گرفتی،سرت را به بازو های گرمم می گذاشتی
سرت را می گذاشتی و برایت قصه می گفتم
قصه ی رفتن و رفتن!! قصه ی موندن وسوختن...!
قصه از آرزو های نقش بر آب و محال!!
قصه از دیروز های پر از خیال...!
آهای بانو کجا رفتی؟؟ خوابت برد...!؟
آخ که یادم رفته بود،تو مدت هاست خوابیده ای...!
با صدای لالایی های همسایه هایت...!!!
ولی من هر شب همین موقع تورا بیدار خواهم کرد
تا که شنونده برای حرف های ناگفته ام باشی...
تا که کاغذی برای شعرهای نا نوشته ام باشی!!
که فریادی برای سکوتم باشی...!
کاش که امشب سحر نمی شد...کاش که تا ابد فردا نمیشد...
تا که تو باز احساسِ بی احساسگی را پیدا نمی کردی
کاش که فردا نمی شد...!!
تو هستی گرچه خیلی دور،تو هستی گرچه خیلی کم
تو هستی این یه تسکینه،تو هستی قلبم آرومه

تو هستی...

 

shayan17


نوشته شده در جمعه 92/9/1ساعت 7:42 عصر توسط mohammadshayan1 نظرات ( ) |


Design By : Pichak