• وبلاگ : پـــرواز بــه يــجــاي ديــگــه
  • يادداشت : شــــک نــکـن بـه ايـمـانـت...
  • نظرات : 0 خصوصي ، 19 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + مقدم 

    مردي در كنار رودخانه‌اي ايستاده بود.
    ناگهان صداي فريادي را ‌شنيد و متوجه ‌شد كه كسي در حال غرق شدن است.
    فوراً به آب ‌پريد و او را نجات ‌داد...
    اما پيش از آن كه نفسي تازه كند فريادهاي ديگري را شنيد و باز به آب ‌پريد و دو نفر ديگر را نجات ‌داد!
    اما پيش از اين كه حالش جا بيايد صداي چهار نفر ديگر را كه كمك مي‌خواستند ‌شنيد ...!
    او تمام روز را صرف نجات افرادي ‌كرد كه در چنگال امواج خروشان گرفتار شده بودند ، غافل از اين كه چند قدمي بالاتر ديوانه‌اي مردم را يكي يكي به رودخانه مي‌انداخت...!

    پاسخ

    شرط ميبندم تو اين وب و كاربرام فققققققط من و خودت تفسير اين متن رو فهميديم ...ايولا داشت انصافا