وبلاگ :
پـــرواز بــه يــجــاي ديــگــه
يادداشت :
و او با نا اميدي ايستاد و ايستاده مرد...
نظرات :
0
خصوصي ،
8
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
سه نقطه
سلام....
روايت خيلي متفاوتي بود....وپيچيده!...يه جورايي مث شروع دوباره مي موند به نظر من....موفق باشيد...
پاسخ
سلام فائزه جان.../ آره دقيقا اما فهم و درکش خعععلي سنگينه و شديدا متن سنگينيه