• وبلاگ : پـــرواز بــه يــجــاي ديــگــه
  • يادداشت : شــــک نــکـن بـه ايـمـانـت...
  • نظرات : 0 خصوصي ، 19 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    + هديه 
    وبلاگت عااااااااااااااااااااليه
    پاسخ

    مرسي بانو
    + مقدم 
    داستان تار عنکبوت و تنها راه نجات از جهنم

    مردي در جهنم بود که فرشته اي براي کمک به او آمد و گفت من تو را نجات مي دهم براي اينکه تو روزي کاري نيک انجام داده اي فکر کن ببين آن را به خاطر مي آوري يا نه؟
    او فکر کرد و به يادش آمد که روزي در راهي که ميرفت عنکبوتي را ديد اما براي آنکه او را له نکند راهش را کج کرد و از سمت ديگري عبور کرد.
    فرشته لبخند زد و بعد ناگهان تار عنکبوتي پايين آمد و فرشته گفت تار عنکبوت را بگير و بالا برو تا به بهشت بروي. مرد تار عنکبوت را گرفت در همين هنگام جهنميان ديگر هم که فرصتي براي نجات خود يافتند به سمت تار عنکبوت دست دراز کردند تا بالا بروند اما مرد دست آنها را پس زد تا مبادا تار عنکبوت پاره شود و خود بيفتد که ناگهان تار عنکبوت پاره شد و مرد دوباره به سمت جهنم پرت شد فرشته با ناراحتي گفت تو تنها راه نجاتي را که داشتي با فکر کردن به خود و فراموش کردن ديگران از دست دادي. ديگر راه نجاتي براي تو نيست و بعد فرشته ناپديد شد.
    پاسخ

    هنگ كردم و كاملا هم مربوط به پست آخرم بود... بهش فك ميكنم حتتتتتما... الان تو راه دانشگاهم بعد كلاس به منظور و حرفتون فك ميكنم ، يه تلنگري بود برا خدافظيه من !
    www.iAlexa.ir

    يک ميليون تومان درآمد داشته باشيد تا نوروز 1394

    www.iAlexa.ir
    + رعنا 
    يه سوال دارم احيانا قرار نبود 25 اپ کنيد؟
    پاسخ

    بخدا دانشگاه و درسا بووووووووقم دادن؛ فردا كه از صبح تا 6:30 عصر كلاس دارم و بعدشم مطالعه و استراحت؛ اما چشم بعد سه شنبه آپ ميكنم
    به اين مي گن خداحافظي تو اوج !.....
    پاسخ

    نه فائزه جان تو لطف داري، من كسي نيستم تا ادعا هم كنم با گرفتن خودم از مردم و كاربرام بگم اتفاق خاصي ميوفته! قبل ازين برا آسايش و ارامش ديگرون زندگي ميكنم اما ديگه مدتيه فقط برا خودم و عزيزانم زندگي ميكنم
    سايت جالب و عالي داريد
    موفق باشي
    پاسخ

    قورررربانه شوما
    + مقدم 

    مردي در كنار رودخانه‌اي ايستاده بود.
    ناگهان صداي فريادي را ‌شنيد و متوجه ‌شد كه كسي در حال غرق شدن است.
    فوراً به آب ‌پريد و او را نجات ‌داد...
    اما پيش از آن كه نفسي تازه كند فريادهاي ديگري را شنيد و باز به آب ‌پريد و دو نفر ديگر را نجات ‌داد!
    اما پيش از اين كه حالش جا بيايد صداي چهار نفر ديگر را كه كمك مي‌خواستند ‌شنيد ...!
    او تمام روز را صرف نجات افرادي ‌كرد كه در چنگال امواج خروشان گرفتار شده بودند ، غافل از اين كه چند قدمي بالاتر ديوانه‌اي مردم را يكي يكي به رودخانه مي‌انداخت...!

    پاسخ

    شرط ميبندم تو اين وب و كاربرام فققققققط من و خودت تفسير اين متن رو فهميديم ...ايولا داشت انصافا
    + رعنا 
    نه اصلا اشکالي نداره ....ممنون.

    پاسخ

    پاسخ به رعنا: بازم ببخشيد پاسخ به شقايق: اينجا جوابتو ميدم چون دوس نداري خصوصي ت رو عمومي كنم، شقايق تاحال توسط شايان خفه شدي عايا؟!؟!؟!
    + رعنا 
    شايد خواستم درست نباشه ولي گفتم مطرح کنم شايد قبول کرديد..
    ميشه پست کاش استارا نميرفتم رو يبار ديگه بذاريد من اين پستو نخوندم....
    پاسخ

    نه شرمنده ، نه حذفش كردم نه مطلب رو پاك كردم فقط عدم نمايش مطلب رو زدم چون نميخوام به گذشته ام برگردم و شرمنده رعنا خانوم
    + مقدم 
    + رعنا 
    ميشه يه خواهشي داشته باشم؟
    پاسخ

    جانم؟بفرما
    روزگاري است كه شيطان فرياد مي زند، آدم پيدا كنيد سجده خواهم كرد...

    سلام وب خوبي داري.منم بروز کردم خوشحال ميشم سر بزني و نظر بدي
    منتظرتم
    پاسخ

    ممنون ،چشم سر فرصت ميام
    + مقدم 
    دلت را بتکان.......
    اشتباهاتت وقتي ا?ـتاد روي زميـن.....
    بگذار همانجا بماند.....
    ?ـقط از لا به لاي اشتباه هايت،يک تجربـه را بيرون بکش.......
    قاب کن ....و بزن به ديوار دلت......
    اشتباه کرد?ن اشتباه نيست.........
    در اشتباه ماندن? اشتباه است......
    پاسخ

    عالي بود
    + مقدم 
    هيچ تجربه اي براي يک
    آفتابگردان، تلخ تر از هرزگي آفتاب نيست.
    خسته ام از روزهايي که بدنبال خورشيدي که نبود
    در سر به هوايي گذشت.
    تو به من بگو چه کنم
    بگو به کدام خورشيد بپيوندم
    تا مزرعه ي آفتابگردان ديگر به فريب رقص باد تن ندهد.

    + مقدم 
    سلام داداش شايان گل...
    بازهم مثل هميشه از ته دل و با صداقت خاص اين متن زيبا را نوشته ايد و باور کن چون از دل بيرون مياد به دلم مي شينه...
    داداش جان شايد شعار حساب کني ولي به شرافتم قسم که از ته دل بهت ميگم داداش...
    تو خوبي و خدمت کرده ايد در مقابل بدي ديده ايد
    تو دست يکي را گرفته ايد ولي بعداز بلندشدن بهت لگد انداخته...
    تو براي حل مشکل خانوادگي يکي قدم ورداشته ايد ولي در مقابل بدي ديده ايد.
    و در آخر مدارکت را دزديده اند و به ماشينت صدمه زده اند و کلي بدي هاي ديگر.....
    ميخوام بهت بگم که اين جور مسائل مختص شهر شما نيست و همه جا اين جور خسيس بازي ها و نارو زن ها از طرف به اصطلاح رفقا همه جا هست و ميتونم بگم که بنده نيز از اين جور رفقا بي نسيب نيستم.
    داداش حرف از خداحافظي زده ايد ميشه يه خورده توضيح بديد؟؟
    در آخر داداش يه چيزي که فقط ما دو نفر ميدانيم اينکه وقتش نشده من بيام اردبيل؟؟؟

    پاسخ

    اول اينكه عارضم خدمتتون من درخدمتم هر وقت تشريف اوردين با رفقا ميرسيم خدمتتون به رسم مهمان نوازي دومم اينكه خدافظي بود از قلم و سبك سابق كه به فكر مردم بود و ذره اي به خودش فك نميكرد ، ترجيح ميدم به زندگي خودم فك كنم و كاري ب كار جامعه م نداشته باشم
       1   2      >