سفارش تبلیغ
صبا ویژن


پـــرواز بــه یــجــای دیــگــه

خسته شدم...

من از این راه ، ازین حادثه ها خسته شدم
از همه مردم و از شهر شما خسته شدم


مُردم از فرط غم و هیچ ندانست کسی
من ازین دوری و این فاصله ها خسته شدم


وای بر من که به دنیای شما آ مده ام
دیگر از زندگی ، از آب و هوا خسته شدم


خنده ها بر لبشان است و خنجر در کف
من ازین حقه و نیرنگ و ریا خسته شدم


با نگاهش همه دنیا به تو می بخشد و لیک
می ستاند همه عمرت ز جفا ، خسته شدم


دردها رانده به این خسته ی تنها و غریب
من ازین اشرف مخلوق خدا خسته شدم


من سراپای وجودم همه ترسید از مرگ
کاش می شد که بمیرم ، به خدا خسته شدم


نوشته شده در پنج شنبه 90/11/20ساعت 2:34 صبح توسط mohammadshayan1 نظرات ( ) |

سیمای تو را ماه ندارد . . . که ندارد

 
ژرفای تو را چاه ندارد . . . که ندارد
 

در حسرت دیدار تو ای برگ شقایق
 

دل، طاقت یک آه ندارد . . . که ندارد
 

من گوشه ی چشمت به دو عالم نفروشم
 

این نازِ  ِ نگه، شاه ندارد . . .  که ندارد

 
معشوقه ی من پاک تر از قطره ی باران
 

و اللهِ که بدخواه ندارد . . .  که ندارد
 

عمری است که سرگشته ی صحرای کویرم

 
این جاده به تو راه ندارد . . . که ندارد


نوشته شده در چهارشنبه 90/11/12ساعت 7:30 عصر توسط mohammadshayan1 نظرات ( ) |

 

گفتم : تو ش‍‍‍‍ـیرین منی.   گفتی : تو فرهـادی مگر؟

گفتم : خرابت می شـوم.   گفتی : تو آبـادی مگـر؟

گفتم : ندادی دل به من.   گفتی : تو جان دادی مگر؟

گفتم : ز کـویت مـی روم.   گفتی :تو آزادی مگـر؟

گفتم : فراموشم مکن.   گفتی : تو در یادی مگر؟


نوشته شده در چهارشنبه 90/11/12ساعت 7:23 عصر توسط mohammadshayan1 نظرات ( ) |

<      1   2      

Design By : Pichak