• وبلاگ : پـــرواز بــه يــجــاي ديــگــه
  • يادداشت : بدون پا ايستادن...!
  • نظرات : 0 خصوصي ، 18 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + رعنا 
    انسانيت:
    آنچه ما در اين قرن خاکستري دنبالش مي گرديم مادربزرگم در آبهاي جاري روستا و چشمان پاک
    مردمان زمان خودش ديده بود.
    آن روزها که سياه سرفه و سرخک جان بچه ها را مي گرفت نه بمب و سقوط علم از آسمان.
    بيچاره انسانيت در آنتن گوشي هاي از دسترس خارج شده ي ما و شکوه آسمان خراشها و -
    عطسه ي مسموم خودروهامان چگونه نفس مي کشد..؟!
    در عصر جاهليت مدرن ، دنيا، هر روز غروب لب زاينده رود مي نشيند و پلهاي سي و سه پل را -
    مي شمارد تا مطمئن شود چيزي از آنها کم نشده است.
    زمين،بس که جنازه به خوردش داده ايم اين روزها شاشش بوي کافور مي دهد و ماهي ها-
    که در روزگار حکومت علم بر طبيعت به آکواريم هاي تنگ و تاريک تبعيد شده اند،
    انسانيت چگونه روزگار مي گذراند..؟ آيا زنده است..؟
    کجايي سهراب که به حرفت گوش نکرديم و آب گل آلود شد،
    و تکنولوژي که قرار بود برادري کند نااهل شد و کسي ندانست که چطور شد اين ويروس
    مرگبار به جان دنيا افتاد.
    انسانيت:
    آرزوييست که دخترک هر شب کنار عروسکش مي خواباند به اميد فردايي که اگر ميشد...
    چه ميشد...؟؟
    کودکيست که درد مي کشد چه در غزه به ترکش بمب و چه در خيابانهاي همين شهر براي
    فروش نرفتن گلهايش...
    آري انسانيت
    تکه يخيست
    در دست يخ فروش
    که نخريدند و آب شد...
    پاسخ

    عالي بود،ممنون... نظري ندارم متن خودش كاملا گويا بود