سفارش تبلیغ
صبا ویژن


پـــرواز بــه یــجــای دیــگــه

واقعیــــــتش من خیلی میترسیدم این مطلب رو بذارم وبم چــــــون میترســـــــیدم

طبق معـــــــمول واسه یه نویسنده ای که دو خـــط از ته دل مینویـــسه به مــــنم

هزاران تهمت و ننگ بزنن ولی خدارو گــــــــواه میگـــیرم به کعـــبه ای که طــــواف

کردم قسم به حسینی که واسش طبل میزنم قسم که من هدفم ازین نوشته ی

تکان دهنده اینه که یه کوچولو هم که شده باشه به خودمون بیایم... هیچ ربــطی

هم به مسائل سیاسی نداره چون من در حدی نیستم که در این مورد نظر بدم...

من این متن رو گذاشتم تا خودمون رو از دست خودمون آزاد کنیم... چون به نظرم

آزادی هنگامی عملی میشه که از زندان روح خودت و هوس های نفسانی خودت

رها بشی... پس راستش را بگیم اول به خودمون و بعد به دیگران...

 درسته که من میترسم اینو جدی میگم... ولی عاشق این سخن ام:

شکسپیر:شجاعت یعنی،بترس،بلرز،ولی یک قدم بردار... ترس برادر مرگ است...

خانه سرخ است

...MY  DEVISE...

خانه ی من سرخ هست...

MY HOME IS ABLUSH...

من میجنگم برای خودم...

I WARING FOR ME...

برای مادرم ، برای پدرم،برای خواهرم،برای برادرم...

FOR MY MOTHER,FOR MY FATHER,FOR MY SISTER,FOR MY BROTHER...

برای همسرم،برای فرزندم، برای وطن ام...

FOR MY WIFE,FOR MY CHILD,FOR MY COMPATRIOT...

برای دفاع از حقّم ، برای آزادی و برای سرزمین ام...

FOR DEFENDING MY RIGHTS,FOR FREEDOM AND FOR MY HOME...

در این جنگ،شاید من صدمه ببینم،شکنجه شوم...

IN THIS WAR,I MAY GET HURT,I GET EXCRUCIATED...

به من تجاوز بشود و توهین شود و شاید کشته شوم...

I GET RAPED AND I GET INSULTED AND I MAY GET KILLED...

شاید امروز آخرین روزی باشد که طلوع آفتاب را می بینم...

MAYBE TODAY IS THE LAST DAY TO SEE THE SUNRISE...

شاید این آخرین خداحافظی بین من و مادرم باشد...

IT MAY BE THE LAST GOODBYE BETWEEN ME AND MY MOTHER...

و این لبخند به هنگام دیدن پرچم های آزادی؛ آخرین لبخندم...

AND THIS SMILE MAYBE THE LAST SMILE WHEN I SEE THE FREEDOM FLAGS...

پس اگر من رفتم...

SO IF I LEFT...

و اگر چشم هایم تا ابدیت بسته شد...

AND IF MY EYES HAVE BEEN CLOSED UNTIL ETERNITY...

برای من گریه نکن...

DON"T CRY FOR ME...

به من افتخار کن و راهم را ادامه بده...

BE PROUD OF ME AND CONTINUE MY WAY...

و هر گاه در این راه احساس تنهایی کردی...

AND WHENEVER YOU FEEL ALONE IN THIS WAY...

مرا به یاد بیار...

REMEMBER ME...

من همیشه ، در هر ثانیه ی این تولد ، با تو خواهم بود...

I ALWAYS,IN EACH SECOND OF THIS BIRTH...

 

Diarist : Mr.Shayan.Kعصبانی شدم!


نوشته شده در سه شنبه 91/9/21ساعت 6:7 عصر توسط mohammadshayan1 نظرات ( ) |


Design By : Pichak