پـــرواز بــه یــجــای دیــگــه
کجای جاده رو خلاف قانون بشریت رفتم که این طور جریمه شدم؟!
من گم شدم در تو یا تو گم شدی در من؟! منی که با تمام امید آرزو
داشتم وارد اجتماع میشدم و یه عالمه تو ذهنم طرح و ایده و نظر نو
بود... چی شد؟؟ چی شدم؟؟ تا اومدم عاشق بشم گفتن که هوس بازیه
بچه تو از عشق چی میدونی... گفتم حتما همه راس میگن و من
عادت رو با عشق اشتباه گرفتم؛اومدم قلم بردارم بنویسم گفتن هدف و
قصد خاصی داره و از یه جایی خط میگیره،گفتم اشکال نداره آدم
تو دودیّت ها ستاره میشه؛تا اومدم دور و برم رو بشناسم، دیدم دیگه
ازم چیزی باقی نذاشتن و تیکه تیکه ی وجودم رو واسه خودشون
ورداشتن؛خواستم از خودم دفاع کنم دیدم قاضی و شاکی و وکیل و
همه با هم جورن و من ناخواسته متهم شدم،گفتم باشه مجازاتش رو
میکشم بالاخره این مجازات درسته نا حقه ولی بالاخره تقاص ندونم
کاری های خودمه،پس تحمّلش میکنم؛اگه دقت کرده باشین تو متن
های قبلم یه کوچولو کفر مانند مینوشتم،البته کفر نبود،فقط چالش
هایی بود که بایستی درمورد بعضی موارد پیش میاوردم؛وگرنه
جز خدا کیرو دارم؟! خدایی که هیچ جا نیست ولی هست؛جسم
نیست ولی وجود داره،گوش نداره ولی میشنوه،دل نداره ولی
دوس داره،عقل نداره ولی عاقله... من چند وقتایی بود کلا
افسرده مانند شده بودم و از مدرسه میومدم خونه و هی خواب
و آهنگ و فیلم و دوباره روز از نو شروع میشد ولی راس میگن
آدم وقتی از همه کس و همه جا می بره فقط خدا رو داره که
شاهد لحظات سختشه؛به قول استاد گیتارم عزیزم رفیقم علی
جان :آدم باید با هر چیزی که خوش میشه و آروم میگیره سمت
اون بره،چه با خوردن مشروب،چه با نماز،چه با کارای فساد
چه با مسجد رفتن ،چه با گیتار زدن چه با قاری قرآن شدن...
بهشت و جهنمی وجود نداره بخدا،بهشت خوده تویی،جهنمم
خود تویی،اگه به خلق خدا کمک کنی و دلت و وجدانت ازت
راضی باشه بهشتی هستی اگه نه هم که جهنمی؛کی گفته فلان کار
گناهه،کی گفته حرامه... مگه طرف خدا س که دستور میده؟؟؟
مگه از خرطوم فیل افتاده؟؟ خدا به منم دل داده به تو أم
خدا به منم عقل داده به تو أم،پس چیه تو از من سر تره که
به خودت مینازی؟؟؟ من کافرم؟ اخیه م؟ مطرب م؟موسیقی
حرامه؟هه... باشه!! نه بخدا نه به پیر نه به پیغمبر خدایی
نیست جز برای سعادت شما،خدایی نیس جز رستگاریه شما
خدایی نیس جز سیریه شکم بچه های پایین شهر،خدا
اینه... نه اینکه هی بگه حرامه مکروهه و... بهشت هم
خوده ما آدماییم،جهنمم خودمونیم...
خیلی سخته دور و برت میلیون ها آدم باشه ولی حس کنی
همین الانه که از تنهایی دق کنی؛پس میرم سراغ چیزایی
که باهاش آروم میشم و آرومم میکنه کاری هم ندارم خلاف
شرعه و گناهه و... خب موسیقی گناهه؟ پس برین اساس
من دلم میخواد کافر ترین فرد باشم؛چون جرمم اینه با موسیقی
آروم میشم؛من مینویسم شب ها و با خود نویسی که 6سال هستش
که یار شب هامه. البته 1سالی میشه که با دست چپم مینویسم(کنایه)
درسته با دست چپم مینویسم ولی خدا رو گواه میگیرم دستم
رنگی نداره و فقط یه قلم ساده با جوهری روان داره...(کنایه)
من بعد از خود کشی رفیقم یه کوچولو دپرس شده بودم و خیلی
تند تر از سابق مینوشتم ولی داشت احساسم به منطقم غلبه میکرد
پس یک ماه کلا دیگه ننوشتم تا طرز فکرم حس انتقام جویانه نباشه
و با دلی صاف بنویسم؛این روزا دیگه با بابام اینا زندگی نمیکنم
و کلا واحد خونه رو عوض کردم یه پسر 17 ساله با یه خونه چند
متری با یه بخاری و رخت خواب و ال ای دی و بیش از صد تا
کتاب تنها زندگی میکنم،درسته سخته ولی آدمای تنها روحشون
بزرگ به بار میاد چون هی با خدای خودشون حرف میزنن...
خیلی حال میده وقتی چندین روز کسی بهت اس ام اس نده و
یهو وقتی صدای اس ام اس گوشیت بیاد بپری روشو و بخوای
بخونیش یهو ببینی شماره ی 8282 هستش از طرف ایرانسل!!!
از فحش ناموسی بد تره واسه آدم تنها!!! شبا تا ساعت 12 درس
میخونم و بعدش تا ساعت 1و نیم بامداد گیتار تمرین میکنم تو سکوت
کامل صبح بیدار میشم و بعد از خوندن نماز صبح و باز گیتار زنی
یه کم شهرام شکوهی و مهستی گوش میدم تو ال ای دی م
و بعدش راهی مدرسه میشم... هر روز برنامه ی زندگی م
اینه... آدمی که هیچ کس نبود با اینکه همه کس بود...
سایه ای در سایه ی یک سایه!!!
Design By : Pichak |