پـــرواز بــه یــجــای دیــگــه
خانه ای ویرانه از ویرانه ام من حقیقت نیستم افسانه ام گرچه سوزد پروری پروانه ام فاحش میگویم که من دیوانه ام تا به کی آخر چنین دیوانگی پیلـــگی بهتر ازین پروانگی گفتمش آرامه جانی...گفت نه گفتمش شیرین زبانی...گفت نه گفتمش نامهربانی...گفت نه میشود یک شب بمانی...گفت نه دل شبی دور از خیالش سر نکرد گفتمش...افسوس ؛ او باور نکرد خود نمیدانم خدایا چیستم یک نفر با من بگوید کیستم بس کشیدم آه از دل بردنش آه اگر آهم بگیرد دامنش... با تمام بی کسی ها ساختم وای بر من ؛ساده بودم...باختم گریه کردن تا سحر کار من است شاهد من چشم بیمار من است... یک شب آمد زیر و رویم کرد و رفت بغض تلخی در گلویم کرد و رفت یک شبه از عمر سیرم کرد و رفت من جوان بودم...پیرم کرد و رفت
Design By : Pichak |