پـــرواز بــه یــجــای دیــگــه
شب های احیا و شـهادت علی رو تسلیت مـیگم این متنم در مورد علـی از ابـعـاد مختلف هستــش ممنون میشم بعد از خوندن،دقایـقی روی منـظورم ازین پست فکر کنین.همین واسه من بسه.ممنون علی... واژه ی 3 حرفی که صد ها سال هستش در درک آن موندیم... من و تو عادت کردیم به گریه و زاری توی احیا و قرآن گذاشتن رو سرمون و گریه برای استغفار و شهادت علی؛ولی از علی چی میدونی؟؟؟علی امام بود...؟نه... علــــی امیر بود...؟نه...علی کاتب قرآن بود...؟نه...و هزاران نه دیگر...علی خودش بــــــــود علی که از بچگی فقط ضربت خوردنش رو دیدیم نه بخشیدنه قاتلش توسط خـودش رو؛جنگ هاشو دیدیم نه رها کردن هاش رو؛ریاستش رو دیدیم نه سکــــوتــــــــــش بعد از نرسیدنه حکومت بهش رو؛نه من ازونایی نیستم که کورکورانه واسه علـــــی گریه کنم چون علی واسه من قدّیس یا خدایان یونان و مصر یا بت نیستش... علی برای من فقط و فقط علی هستش؛ نه (ع) نه حضرت نه امام چون از 5 سالگی تا امروز حتی یک بار هم به علی امام یا حضرت نگفتم و توی نوشته هام (ع) نیاوردم شاید به ظاهر کافر خطاب شدم شاید شیطان پرست و منحرف تبلیغ شـدم بیـــــن اطرافیانم ولی من به یه درکی از علی رسیدم که فلان آیت الله بعد از چندیـن سال درس الهیات بهش نرسیده؛ نه ادعای شرع و دین ندارم ولی ادعای درک علــی رو من زمانی وقتی 10-11سال داشتم بدجور شیفته ی علی بودم دست خودم نبود... خدا م علی بود پیغمبرم علی بود پدرم علی بود بود و نبودم علی تا اینکه دی ماه85 برای اولین بار رفتم کربلا و نجف یه جورایی برام خواب و رویا میومد که تو حرم علــی دارم قدم میزنم تا اینکه روز 17 دی ماه 85 یه اتفاقی برام افتاد که 7 سال هستش که عین خوره داره درونمو میخوره و از دست من کاری بر نمیاد...اتفاقی که هنـــوزم بعد از 7 سال باورم نمیشه اونی که اون طور شده من بودم؛آخه چرا من؛منی که اون موقع ها با وجوده 11سالگی م رپ و سروش هیچکس گوش میدادم و اصلا به پای منبری ها گوش نمیدادم و درسته که نمازمو میخوندم ولی برادری نبودم آخه چرا واسه من اون اتفاق افتاد...نمیدونم شاید روزی به جواب سوال هام رسیدم... شااااااااااید...! اگه من منم اگه سر پام اگه هنوز خودمو گم نکردم اون سعادتیه که 17 دی برام رخ داد درسته که قدرشو ندونستم و به بدترین شکل ازش مراقبت کردم ولی به امید وصال دوباره به اون روز 7 سال شماره ی 17 تیم باشگاهی م رو پوشیدم؛ نام کاربری م رو همه جا شایان 17 زدم ؛ هرجا عدد 17 رو دیدم اسم علی رو بردم...چرا؟؟!! چرا منی که این همه اعتقاداتم نسبت به مامانم ضعیف هستش این اتفاق برام افتاد... نمیدونم...ولی به قول مختار:عشق علی هست که به آزاده ها قدرت و توان جنگیدن و نوشتن میده توی هر قشر و ملت این عشق علی هستش که به عدالت خواهان قدرت سر پا ایستادن میده...به امید وصال به اهداف علی... آخه یه پسر 17-18 ساله چقدر میتونه دشمن داشته باشه وبا وجود این دشمنا بازبگه من هستم...من میجنگم؛ خب دل بزرگی میخواد یا هم اعتقادات قوی که من وقتی دیدم اعتقاداتم به استحکامیه مامانم نیس؛سعی کردم دلم رو گنده کنم و موفق هم شدم دلیل خرد نشدنم تا این لحظه هم همینه... عشقِ علی هستش که دشمنانت رو خوار و ذلیل میکنه عشق علی هستش که مردمم مثل دریاچه ی ارومیه خشک شدن ولی هنوز نمردن بابا به پیر به پیغمبر علی تک بعدی نیس؛علی جسمی هستش در ابعاد و روح مختلف علی عاشق بود؛نه عاشق دین خودش نه عاشق پیغمبر خودش بلکه عاشق بود عاشق باور های خودش عاشق افکار خودش...عاشق هدفی که تو ذهن داشت هدفی که حتی 1400سال بعد ازعلی در خون و رگ بعضی از مردم وطنــم جریان داره. و این همون عشق هستش عشقی که معشوقه ش هزاران هزار قربانی داده و آروم نگرفته؛عشقی که شاید منم قربانیش بشم و شاید تو. عشقی که بــــــــا بی دینی اشتباه گرفته میشه؛عشقی که بخاطرش از سر کلاس درس دین و زندگی اخراج میشی عشقی که بخاطرش مامانت بهت میگه کافر...آره این عشقه و رسیدن به این عشق زمانی محقق میشه که از همه و همه ببری... با همه باشی ولی تنها...پیدا باشی ولی پنهان... عاشق باشی ولی فارغ... این یعنی عشق عشق معبودی به نام علی...آره به نظر من علی امام نیس چون مرتبه ی امامت واسه ی علی خیلی پایین تر از شــــــــــأن علی هســــــتش... به امیدِ رسیدن و وصال واقعی به عشق علی
Design By : Pichak |