پـــرواز بــه یــجــای دیــگــه
آذربایجانم نفس بکش اگر چه میدونم هوا سَمّیـه!!! محکوم آذربایجان...معصوم آذربایجان...بی کس آذربایجان تنها آذربایجان.. . قوی آذربایجان...امیدوار آذربایجــــــــان... اســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــتوار آذربـــــــــــــــایــــجـــــان . . . 21 مرداد روزی که چراغ خونه ی امیدمون خاموش شــــد چراغی که تنها امید ما بود ولی ما باز هم نباختـــــیــــــم و حتی بدونه چراغ بدونه دلخوشی خونه مون رو ساختیم و به امید فردا ها موقع هر طلوع آفتاب به مشرق چشـم دوختیم بلکه حرارت آفتاب چــراغی برای ما فراهم کنه... اینبار چراغی ابدی که با هیـــچ لرزه ای خاموش نشـه... من و تو امروز بایستی با چشـــــــمانی خیس و گریــــان بخندیم چرا که گریه برای از دست دادنه پدرانـــــــمون و مادرانمون و خنده برای اینکه هنوزم سر پاییم هنـــــــوزم میجنگیم برای طلوع فردا ها... یکی مون با تفنگ یکی با ورزش یکی با استادی و معلمی و من هم با نوشتن... و سلاح منم این قلم هستش سلاحی که خطرناکتر از تفنگ هستش!! آره بخندیم چون 365 روز استـــواری... 365 بار خوابیدن در سرمای منـــفی بیست درجه(20-) 365 خوابیدن بدونه غذا بدونه گاز در سرمای وحشتناک اردبیل و اهر و ...آره ما گذروندیم؛پس من و تو میتونیــم چون هنوز سرپاییم و اگر من خواهرم زیر آوار مـــــــرد... اگر پدرم و مادرم جان دادند ملالی نیس... چون مــــن دیگه خورشید رو شناختم پس حتی تحمل حرارتـــش رو هم دارم... پس من میجنگم امروز برای فردا ها... بابا یه گوشه ی خلوت داره درد هاشو میشمره...
مادرانه من و تو... و صداو سیمای مملکتم... و پخش برنامه ی خنده بازار بلافاصله بعد از زلزه...(کاش اهل غزّه بودیم!!!) خواهر و پدران من و تو... و دست و پای من و تو که 365 غروب آفتاب رو گرسنه خوابیدیم... و در آخر عکسی که یک سال هست با دیدنش گریه م میگیره............ بدون شرح... بهترین عکسی که تا حال تو این وب گذاشتم...
shayan17
Design By : Pichak |