پـــرواز بــه یــجــای دیــگــه
سلام عبادات و راز و نیاز هاتون مورد قبول حق یه سری تشکر...حتما بخونین همه کسایی که ذره ای واسم فکر میکردن یجورایی کمکم کردن چه دشمن ها چه دوستان چه خیرخواهام چه بدخواهان عباس کیا رستمی (فیلنامه نویس و کارگردان): دوستانم می رنجانندم مدام؛از دشمنان،چیزی در خاطرم نیست... تو این مدت خیلی اخلاق هام عوض شد من قبلا جز30 قرآن رو حفظ بودم ولی خب دیگه فراموش کرده بودم؛ از بهمن ماه که توبه کردم شروع کردم به حفظ قرآن و خدا شکر در عرض 6ماه ترجمه ی قرآن رو حفظ کردم خیلی لذت بخش بود کلا طرز حرف زدنم اس دادنم عوض شده از وقتی به قرآن رو آوردم تو این 6ماه من هر شب 1ساعت ترجمه ی قرآن میخوندم و نیم ساعت هم به ترجمه اش گوش میدادم تو دی وی دی؛فوق العاده بود تو شبایی که همه ی اطرافیان میگفتن عزیزم دوست دارم تا ابد باهاتم و فلان و ازین چرت و پرتا من به حرفا و وعده های خدام رو آوردم خیلی از اطرافیان میگفتن اه شایان اسکول شدی چرا قرآن حفظ میکنی ولی خب از بچگی مامانم میگفت بدترین کار رو هم بکنی بدترین گناه رو هم مرتکب شی باز خدا کنارته باز به برگشتت امید داره من اون گناه فوق العاده ای رو هم که شما فکر میکنین رو انجام ندادم چون ازین جرات ها ندارم رک میگم ولی خب یه سری کارا انجام دادم که واسه من خیییییییلی بد بود شاید واسه رفقای من عادی باشه اون کارا...! ارد بزرگ: بی هیچ چشم داشتی،همواره مهربان باش و جواب بدی هارا با نیکی بده...باشد که بدانند! چارلی چاپلین...: هر وقت این عکس رو میبینم دلم میلرزه و چشام پر میشه...بیخیال بقول آرمان که تکیه کلامشم هستش...:خدا بزرگه خدا حکیمه خدا عادله...! شاید لایق این سختی بودم و شایدم تقاص بود که پرداخت شد به حساب خدا...!دیگه فک کنم موقع اون باشه که خدا بیاد تو تیم ما !! ولی حتی اگه تو تیم ما هم نیاد باز عاشقشیم و واسه فردا ها میجنگیم و بقول ش.ن ایستاده میمیریم...! یا حق
تا دلتون بخواد واسه این پست حرف دارم حرفای ناگفته ولی طبق معمول با خودسانسوری جلو میریم تا اونایی که باید متوجه شن غیرمستقیم منظورمو بگیرن...
خب خدارو شکر این مرحله ی زندگی هم گذشت مهم نیس آخرش چی میشه مهم این بود که تمام توانم رو گذاشتم تک تک لحظاتم رو نذاشتم تلف شه چون نمیخواستم شرمنده ی خونوادم بشم؛همه ی دلخوشیامو قربانی کردم تا بتونم تمرکز داشته باشم ولی خب بقول امیر:من دلم پاکه ولی خب بعضــــی شبا بدجوری غمناکه...! به هر جون کندنی بود خودمو سرحال رسوندم تا شب کنکور... وااااااای شب کنکور داشتم دق میکردم نه بخاطر باخت ایران مقابل بوسنی نه بخاطر استرس کنکور(چون خدا شاهده ذره ای استرس نداشتم)ولی خب یه نگرانی ته دلم بود بعد بازی ایران با داداش رضا رفتیم کل محله رو قدم زدیم تا آروم بگیرم طبق معمول همزمان دعای عهد هم گوش میدادم. آخه از بچگی عادتمه تو شبای حساس زندگیم دعای عهد میخونم یا به خوندنه دعای استاد فرهمند گوش میدم؛یه بغضی داشتم واقعا این بغض رو اونایی که کنکور دادن فقط درک میکنن(البته اونایی که کنکور واسشون مهمه نه اونایی که فقط واسه خوردنه کیک میان جلسه کنکور!!!)باید ساعت11 میخوابیدم تا صبح 6 بیدار شم ولی خوابم نمیبرد گوشیه مامانم رو ورداشتم (آخه موبایل خودمو45روز بود خاموش کرده بودم) 3تا اس ام اس طولانی نوشتم واسه یه نفر بفرستم ولی هر سه بار که خواستم ارسال رو بزنم منصرف شدم خیلی تردید داشتم آخرشم نفرستادم و تا ساعت12 افتادم به سجده تا میتونستم با خدام خلوت کردم و راحت شدم حتی یه درصد استرس نداشتم ولی چشام داشت میسوخت چون 1 سال میانگین4.5ساعت در روز خوابیده بودم!!! وسطای کنکور برق رفت تو کل ایران فقط تو دانشکده ی کشاورزی دانشگاه محقق اردبیل برق رفت(شانس رو حال میکنی!!!؟؟)منم افتاده بودم سالن و نمیشد از نور پنجره ادامه بدم؛خیلی حرص خوردم تک تک مسئولان بزرگان کشور همه رو زیر لب ذکر خیری کردم و واسه خونواده شون چند تا کلمات گوهر بار استفاده کردم!!!!!شما فک کن واسه لحظه ای 1 سال جون بکنی و اون لحظه برق بره...! موقع گرفتنه برگه ها التماس میکردم اون 10 دقیقه ای رو که برق رفته بود رو اضافه کنن ولی نمیشد چون تو سراسر کشور باید12:15تموم میشد در کل بد نبود ولی عالیه عالی هم نبود من تو کنکور آزمایشی عربی و ادبیات رو 100 زده بودم ولی اینجا ادبیات رو تقریبا70 زدم و عربی هم60 ؛بازم خدارو شکر بهم توانایی داد تا آخرش تلاشمو بکنم خدارو شکر میکنم قلبم مشکل پیدا کرد و باعث شد فوتبالم رو کنار بذارم و باز رو بیارم به درس خدارو شکر کنکور و درس باعث شد یه سری چیزارو توبه کنم و بشم اونی که میخوام ...
(شاید نباید اینجا بگم ولی بقول احسان:انقدر به حرفام اعتماد و اعتقاد دارم که مطمئنم به گوش این افراد حرفام میرسه)
اول از همه از خدا تشکر میکنم که تو بدترین شرایط و اعمالم باز پشتمو خالی نکرد و باز گفت:گرچه که پستی...بیا؛توبه شکستی...بیا! از خونوادم و این بار مخصوصا بابام تشکر میکنم که چه از لحاظ مادی و چه معنوی واسه کنکورم کم نذاشت(درسته که منو بابام قبلا با هم خوب نبودیم ولی خب باز نمیذاشتیم کسی پاشو از گلیمش بیشتر دراز کنه و من جلو بدخواهای اون وایمیستادم و اونم جلو بدخواهای من وایمیستاد و میکشید تو دهنشون!)
از روح 4تا شخص تشکر میکنم که اولیش پسر عمو م (علی)هستش که با خودکشی ش بهم یاد داد که تاوان بزرگی،تنهایی هستش! دومیش روح رفیق صمیمی م امید که چند سال پیش وقتی داشتیم تو خونه ما پلی استیشن بازی میکردیم تشنّج کرد و تموم؛تک تک خاطرات کودکیم و بچگیام با خاک کردنش دفن شدن؛با مرگش بهم یاد داد مرگ خیلی نزدیک تر ازونیه که فکرشو بکنی پس باید واسه زندگی بجنگی! سومیش روح رفیقم و هم باشگاهیه عزیزم بود که با خودکشی ش بهم یاد داد حتی جون آدم در قبال آبرو هیچ ارزشی نداره(آخه خواهرش از عموی خودش حامله شده بود!!!!!!!!) و در آخر روح یه نفر که ترجیح میدم اسمشو نیارم که با فوتش باعث شد قدر پدرمو بدونم و واسش هرکاری بکنم درسته که فوت ایشون رو خیییییلی دیر فهمیدم شاید دیر تر از همه ولی خب از وقتی فهمیدم هنوزم باورم نشده... اصلا یعنی چی!؟ یهویی تمام؟؟؟!!! هنوزم که هنوزه تو هنگم.
(تو تشییع جنازه هیچ کدومشون شرکت نکردم چون هنوزم مرگ هیچ کدومشون رو باور نکردم ولی هروقت تو غروب های قبل کنکور دلم میگرفت میرفتم سر قبر علی(پسر عمو م) خیلی آرامش میداد... یه صلوات بفرستین واسه شادی روح هر4تا)
ارد بزرگ:
هیچ گاه هماورد و دشمن خویش را کوچک مپندار! چون او بهترین دوست توست. او انگیزه پیشرفت و پویش می دهد.
تشکر از...رضا(همه جوره باهام بود چه تو خوشیام چه تو سختیام،حتی میشد ساعت3بامداد اس میدادم که بیا بریم بگردیم خوابم نمیبره!بیچاره ماشینو ورمیداشت با باباش هماهنگ میکرد میرفتیم میگشتیم!ایشالله با نامزدش خوشبخت شن و تو عروسیشم ساقدوش و خدمتگذارشم) از نامردای عزیز(که میرفتن تو وب های مختلف در موردم کامنت های انگلیسی میدادن یا پشت سرم حرف ها میزدن) از آبجی شقایق که همه جوره هوامو داشت این آبجی که میگم واژه ی مقدسی هستشا وگرنه مثل دیگر پسر ها میانبر نیس واسه دوستی! از دو عزیز نامزد(دو نفری که وبم رو تو این یک سال کنترل میکردن و چون من نت نداشتم کامنت هارو بهم اس ام اس میکردن و منم جواب رو میدادم و اونا جواب شمارو میدادن!) از محمدرضا (که درسته خیلی غد و مغروره ولی خیلی هوامو داشت تو مدرسه تو بیرون تو نت تو شبایی که تنهای تنها بودم تو یاهو مسنجر آرومم میکرد) از پوریا(که بهم یاد داد که میشه بدترین امتحانات الهی و حتی با فوت پدر و یتیم شدن هم میشه واسه موفقیت جنگید و با افتخار سر رو بالا گرفت و گفت من واسه پزشکی میجنگم) از آرمان (که با وجود بیماری ام اس مامانش و سختیه فراوانش همیشه تو سختیام میگفت بیخیال خدا بزرگه خدا کریمه حق رو به حق دار میده خدا حکیمه خدا عادل هستش) از استادم(که همه جوره یاورم بود هروقت به بن بست میرسیدم بهش میزنگیدم و میرفتیم بیرون) از دایی یاشار(چون فاصله ی سنی مون9 سال هستش خیلی با هم راحتیم تا 4صبح میگفتیم میخندیدیم تا هم من واسه کنکور روحیه داشته باشم و هم اون از فکر داداش بابک بیاد بیرون!)از عطا (که خیلی کمکم کرد برگردم به نخبگان کمکم کرد تا پخته تر شم آگاهانه و ناآگاهانه بهم یه سری درس ها داد که واسه زندگیم لازمم بود و یکی از دلایل اصلی شب بیداری هام بود واسه کنکور... ایشالله هرچه زودتر شفا پیدا کنه تحویل سال هم براش دعا کردم من کی باشم که واسه بنده و مخلوق خدا نفرین کنم به مامانم گفتم تو طواف تو خونه خدا عید نوروز واسه سلامتیه عطا دعا کنه) از رفقای آستارا ثامن و سینا(با وجود اینکه 1سال واسه دیدنشون نرفتم ولی هی سراغمو از داداش یاشارم میگرفتن ولی ناراحت شدم که ثامن بخاطر اردوهای تیم ملی کشتی جوانان مغازه اش رو فروخت)از دایی نادر گلم(که هر تعطیلاتی من مغازه ی آجیل فروشیش رو تو آستارا میگردوندم ولی امسال شرمندش شدم)از خانم ملکوتی (امیدوارم همیشه و هرجا سالم و سلامت و موفق باشه و خدارو همیشه تکیه گاهش بدونه) از دایی بابکم(درسته که شرایط خودش واقعا سخته و هزار جور فکر داره و ذهنش گنگه؛ولی باز خیلی کمکم کرد مخصوصا تو جهت گیری افکارم و حفظ قرآن،قبل کنکور هر روز بهم زنگ میزد و روحیه میداد و به شوخی میگفت نگران نباش فوقش از فلان دانشگاه آزاد فلان روستا لیسانس میگیری دیگه! بعد از بازی آلمان و پرتغال بهم زندگید و تبریک گفت آخه اطرافیان میدونن من طرفدار دو آتیشه ی آلمان و مسعود اوزیل م ...هعــــی یادش بخیر قبلا ها من و داداش بابک و یاشار شبا سر رئال و بارسا کلکل میکردیم و همیشه هم من میباختم آخه تا3سال پیش رئال همیشه میباخت و از وقتی رئال شروع کرده به بردن بارسا داداش بابکم کنارم نیس...به امید آزادیش)از یه بی شرف( کسی که 34سالشه و 18 سال زندگیم رو خوشیم رو تباه کرد حتی تابستون پارسال هم با پراید شماره پلاک ایران15 هرجا میرفتم تعقیبم میکرد ازش تشکر میکنم چون قوی ترین انگیزه ام هستش واسه پیشرفت و له کردنش)...از همه و همه ی کسانی که لحظه ای بهم فکر کردن چه خوب چه بد ممنونم
فعلا هم که خداروشکر همه چی خوبه چند روزی بود رفته بودم آستارا هوام عوض شه دیروز کنار دریا به این آهنگ امیر تتلو گوش میدادم دلم خواست بذارم وبم 10روزه که از صبح تا شب این آهنگ رو گوش میدم سادیسم گرفتم از بس گفتم باتو باتو باتو!!! خودمم و خدای خودم چون بابت این همه نعمتش منتی رو سرم نذاشت و به رخ نکشید برعکس خیلیایی که ذره ای خوبی کردن و تو سرم کوبیدن!!
ایشالله جواب کنکور هم خوب میشه اگه هم نشد باز شکر لابد صلاحم در این بوده...نمیشه که به زور به خواسته ها رسید ؛از بچگی یاد گرفتم واسه پیروزی هر کاری نکنم چون موفقیت به قیمت چی؟؟؟ به قیمت دیگرون رو له کردن!؟ ولی در عوضش یاد گرفتم به هرقیمتی امیدوارم باشم اگه زندگینامه ی ژوزه مورینیو رو خونده باشین دقیقا به این اعتقاد داره: نباید واسه حمله و گل زنی و پیروزی هر کاری کرد چون ارزشش رو نداره ولی باید واسه گل نخوردن و نباختن همه وجودت رو فدا کنی ؛مهم نیس که تاکتیکی واسه بازی داشته باشی مهم اینه که تاکتیک دیگرون رو ضد تاکتیک بزنی و محو و نابود کنی(مخاطب خاص!) پس اگه لازم باشه حتی باید اتوبوس جلو دروازه ی خودی پارک کرد تا گل نخورد مثل ایران مقابل نیجریه و آرژانتین؛ مهم نیس ایران از آرژانتین گل خورد یا نه مهم اینه که 91 دقیقه با تمام وجود دفاع کرد مهم نیس علیرضا گل بد خورد مهم اینه که فراتر از رویاهاش ظاهر شد و طبق آمار هشتمین گلر برتر جهان شد!!! همون کسی که لیاقت دعوت شدن به تیم ملی رو نداشت و یه ایران مخالف دعوتش بودن!
راسی چند روزی میشه که تو فیس بوک عضو شدم فقط و فقط بخاطر امیرتتلو چون تنها جایی بود که باهاش میشد ارتباط داشت. ایشالله روزی برسه که مجاز باشه و کنسرتش بریم و آهنگ با تو رو بخونه این آهنگ رو خیلی دوس دارم یجورایی بهترین شب هام رو برام تدایی میکنه ...
و در آخر امیدوارم از طرح جدید وبم خوشتون بیاد وبلاگای جانبی م رو حتما سر بزنین
مخصوصا"عشق،رفاقت،خیانت،نفرت" و "هیس...سوختگان فریاد نمیزنند"
Design By : Pichak |