پـــرواز بــه یــجــای دیــگــه

یا مولا

 

رد پا


سلام خوبین؟ تفکرات و شناخت تون در مورد حسین و اولاد حسین و اصحاب حسین انشالله قبول باشه / اسم این نوشدارو رو / رد پا / گذاشتم... گام هایی که 2سال پیش برای اثبات خودم ورداشته میشدن بعد ها برای انتقام از یه عده ی معلوم الحال حتی با وجود فلج شدنه 2ماهه ام و الان هم برای آرامش همسرم، همسری که 1سال پیش به عقد روحم درومده بود و 9 مهر ماه 94 رسما و شرعا به عقد دائم جسمم درومد، حس جالبیه حس بی آرزو بودن حس سیری... در عین جالبی بسیار خطرناک چرا که صادق هدایت دقیقا بخاطر بی آرزویی و بی هدفی دست به خودکشی زد، نه حس دیسلاو دارم نه حس الکی خوش بودن ، خوشم اما با لبخند های سنگین نه با قهقهه،موزیکای پلی شده تو ماشینم همیشه یه سطحن یعنی نه شاد نه غم و برا هر زمانی خوبه برا همین اینروزا متهم به نوحه گوش ندادن میشم از سوی دیگران! اما من همینم همونطور که میشه شخصیت هر شخصی رو از آهنگای موبایلش شناخت منم همینم نه بیشتر نه کمتر... شخصیت تشکیل شده از آهنگای بهرام و صادق/ یعنی امید در اووووج ناامیدی، عادت نداشتم اما به خعلی چیزا عادت کردم ، به خودسانسوری علاقه ای نداشتم اما خودسانسور شدم ، خودخواه نبودم اما خودخواه شدم بخاطر آرامشه آرامشم ، شبا ساعت4-5 میخوابیدم و همش دست نوشت های پنهونی و اشعار پنهونی و کتاب های پنهونی،ینی 5 ساعت بعد شب بخیر گفتن به خانومم / بین عقل و دلم اسیر بودم که خودم یا دیگران... اما من شعورم رو به جای عقلم فدای دلم کردم ، همیشه مردهایی رو که با من هم مرام بودن رو میدیدم که خودخواه شدن و عین گااااااااو صداشون حرف نان و شکم شونه و حقیقت رو ذبح شرعی مصلحت شون کردن! نفرین شون میکردم که چرا میدونن و ساکتن اما خودم الان اسیر مصلحت شدم اسیر سیستمی شدم که نمیدونم قدم هام داره بهش لذت میده یا ذلت ؟! بین تناقض ها ناچاری بکشی کنار بالاخره هررررچقدر هم ادعا داشته باشی پاش بیوفته هدف که سهله کل دنیاتو فدای آرامش و یه قطره اشک موجودی میکنی که تورو قوی ترین موجود کل کائناتش میدونه و هر چی سرش بیاد بهت تکیه میکنه و فکر میکنه تو مشکلشو میتونی حل کنی حتی بهتر از پدری که 18سال عین کوه محکم بوده براش و هواشو داشته، اینطور میشه که بیخیال اصلاح جامعه میشی و برعکس دن کیشوت (اثر سروانتس) دیگه فکر نمیکنی که کل دنیا و ضعفا منتظرن تا با اسبت (روسینانت) بری از دست ظالمان نجاتشون بدی، اصن دیگه به فکرا و اهداف قبلت میخندی نه از روی تمسخر و کوچکی شون، تنها بخاطر عدم وجود یه کلمه : امید ! به جایی میرسی که تویی و خودت ، تنها خودتی که میتونی حالتو خوب کنی، تنها خودتی که میتونی خوشبختیت رو جشن بگیری با بوسیدن پیشونیه آرامشت و خیره شدن به چشماش، و تنها و تنها و تنها خدمتی که میتونی به هدف سابقت بکنی اینه که موسسه ی خیریه کودکان : نیکان . رو پایه ریزی و افتتاح کنی تا بجای اصلاح مردمان بی عشق و معرفت وطنت، به فکر رشد درست و پاک بچه های شون از نقطه صفر باشی و با سانت به سانت قد کشیدنشون نفس های راحت و عمیق بکشی، هدف یعنی همین و همین ، یعنی عمل نه شعار، یعنی عشق کاشتن نه انتقام، با دلی که فراموش که نههههههههه اما درک کرده بدی های سابق رو، نمیشه علی شد اما میشه نوکر و خدمت گذار مسیر و مرامش بود ، بخاطر آرامشت نمیشه حق گو شد اما میشه حق طلب بود ... ردپاهایی پشت سر جا گذاشتم و ردپاهایی پیش روم هست هر چند بخاطر شناخت محدود رفته رفته ردپاها از جلوم کمرنگ میشن اما با عشق و معرفت عمیق به صاحب ردپاها میشه چشم بسته از زیر زمین به معراج رفت و از تاریکی به نور رسید کافیه فقط به صاحب ردپا عشق و معرفت دلی داشته باشی...
یا علی


نوشته شده در سه شنبه 94/7/28ساعت 6:17 عصر توسط mohammadshayan1 نظرات ( ) |


Design By : Pichak