پـــرواز بــه یــجــای دیــگــه
نه عشق میخوام... نه پول میخوام...نه مشهور شدن میخوام...فقط خدا جونم یه چیز ازت میخوام: به گریه های شبونه ی مامان بزرگم ، به دعا های گریه کنان مادرم،به آه کشیدن های بابابزرگم ،به دردهایه دایی کوچیکم یاشار که در هاشو میریزه به خودش تا نفهمم،به بغضی که توی گلوی خودمه و گیج و منگ شدم...قسم ت میدم که به بابک رحم کن،به جوونیش رحم کن،به عاقبت ما که اگه بابک بره از پیشمون ما داغون میشیم رحم کن؛ خودت میدونی که بابک پشیمونه از خطایی که کرده،خودت از سر تقصیراتش بگذر خودت که میدونی شب و روزمون شده دعا کرده ، خودت میدونی که7 ماهه توی خونمون صدای خنده نپیچیده...بهت التماس میکنم؛ بابک همه ی وجود منه... درسته که داییمه ولی از پدرم بیشتر نخوامش کمترم نمیخوامش درسته که نسترن رو هنوزم دوس دارم و هیچوقت از یادم نمیره،حتی وقتی که سر امتحان دارم ورقه مینویسم حتی وقتی که توی مسابقه پنالتی میزنم همیه تو ذهنمه ولی صد تا نسترن و امثال نسترن فدای یه تار موی بابک م... دیگه بسه خدا؛ الان8ماه و 20روزه که بابک رو ندیدم ؛آخه بهم اجازه ی ملاقات نمیدن... چون فامیل درجه یکش نیستم و خواهر زادشم.. کاش برادرش بودم تا منم بتونم 8ساعت جلو زندان بشینم تا بابک رو یه ربع از پشت شیشه ببینم ولی حیف نمیشه... دیگه طاقت ندارم وقتی به موبایل م زنگ میزنه و صداشو میشنوم تموم بدنم میلرزه نا خداگاه گریه م میگیره ولی بازم خدا بزرگه.... ازتون عاجزانه خواهش میکنم توی این شب عزیز بابک رو هم دعا کنین بهتون التماس میکنم...
Design By : Pichak |