پـــرواز بــه یــجــای دیــگــه
با تمام ِ وجود غمگینم ، مثل ِ وقتی که زن نمی سازه sh
اسمشو تقدیر نذار جدایی تقصیر تو بود همیشه یکی کم میاره این دفعه نوبت تو بود اگه دوباره دیدمت شرمنده از خودت نباش زندگی اینه عزیزم یکی میره یـــکی میاد واسه همینه بعد تو به کسی دل ندادم آره به قول تو من یه احمق ســـــاده ام زود باورم میشه وقتی هرکی هرچی میگه خوب ولی بدون میگذره این روزا یه روزی که تقاص قلب خورد منو پس میدی یه جوری که دنبالم میگردی اما منو نمی بینی دیگه من به یه جایی می رســــــم که واسه لحظه دیدنم باید سر و دست بشکنی می خوای از نو شروع کنیم من توی قله هام ولی متاسفم عزیزم نمی تونم به قول استاد پرویزپرستویی:
به قول استاد شهیدم: عشق در دنیا فقط یکیست آن هم عشق به خالق است،عشقی به نام عشق مخلوق وجود ندارد، خدایا به آنان که دوستشان داری یاد بده که عشق، بهتر از زندگی است و به آنان که بیشتر دوست شان داری بفهمان که دوست داشتن برتر از عشق است؛خدایا مرا اسیر عشق مخلوقی مکن زیرا هرکه عشق به خالق را از یاد ببرد،اسیر عشق به مخلوق میشود؛خدایا یاری ام کن که خودم باشم... بـــرای خودم باشم ... "دکترعلی شریعتی" " عهد کردم " عهد کردم که دگر دل به کسی نسپارم به تمنّای نگاهش هوسی نســپارم عهد کردم که اگر راه دلم تنگ شود هرگز این جاده به هر بوالهوسی نسپارم با خودم حرف زدم دست به دامان نشوم و گل یاس دلم را به خسی نســـپارم اگر از غربت این ثانیه ها خسته شدم عزّت نفس خودم بر نفسی نســـپارم اگر اینجا شده ام بی کس و بی یار و غریب باشد امید که دل بر جرسی نســپارم من که از عزلت و تنهایی خود دل تنگم باده ی وصل به هر دادرسی نســپارم گرچه از روز و شب پوچ خودم دلگیرم عهد کردم به کسی راز بسی نســپارم خانه بر دوشم و بی کس، ولی ای بی خبران گوهر خویش به هر ملتمسی نســپارم عهد کردم پر و بالی به کسی نگشایم بلبل سوخــته را بر قفسـی نســپارم ساده در خلوت این ثانیه ها چون مهتاب نور خود را به خیال عــبثی نســپارم عهد کردم به ســراغ صنمی من نروم شاخه های نگهم بر هوسـی نــسپارم خسته از بی تبّّّّّّّّ و تابی و مکـّّـرر بودن عهد کردم نظری بر مگـسی نســپارم "برگزیده شده از کتاب "یک لحظه سکوت" زهرا محمّدی اردبیلی" با تو چه زندگی هایی که تو رویاهام نداشتم تک و تنها بودم اما تورو تنها نمیذاشتم... چه سفر ها با تو کردم،چه سفرها تورو بردم دم مرگ رسیدم اما به هوای تو نمُردم... دارم از تو می نویسم که نگی دوست ندارم از تو که با یه نگاهت زیر و رو شد روزگارم... دارم از تـــــــــــــــو می نــــویــــســــم ... موقع نوشتن و وقت اسم گذاشتن و... کسی رو جز تو نداشتم ، کسی جز تو نمیذاشتم من تــمــوم قــصـــه هـــام قصـــه ی توســـــــــت اگه غمگینه ، اون از غصّـــــــــه ی توســــــــت حــتــی آخــر تــورو به آرزو هات می رسوندم می رسیدی تو ، من اما آرزو به دل می موندم ...! هـــی مـیــخـواســتـم کــه بـگــم ، کــه بـدونی حـالــمو امــا تــرس و دلــهــره خــط مــی زد خــیــالــمو توی گفتن و نگفتن از چه روزایی گذشتم... اونـقـده رفتـم و رفتــم کـه هـنـوزم بـرنــگـشـتـم هرچی حرف عاشقونه س من برای تو مینوشتم تو جهنم سوختم اما می نوشتم تو بهشتم اگه عاشقونه گفتم ، عشق تو باعث شه اگه مُردم تو بدون چه کسی باعث شه . . . دارم از تــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو مینویسم بی تار و بود در بیداری لحظه ها پیکرم کنار نهر خروشان لغزید. مرغی روشن فرود آمد و لبخند گیج مرا برچید و پرید. ابری پیدا شد و بخار سرشکم را در شتاب شفافش نوشید. نسیمی برهنه و بی پایان سر کرد و خطوط چهره ام را آشفت و گذشت. درختی تابان پیکرم را در ریشه ی سیاهش بلعید. طوفانی سر رسید جا پایم را ربود. نگاهی به روی نهر خروشان خم شد: تصویری شکست. خیالی از هم گسیخت. سهراب سپهری یاس : یک عقاب به هنگام شروع پرواز و پریدن به سرعت پر میزند و این برایش خیلی مشکل است ولی هنگامی که اوج میگیرد و هر چه بالاتر میرود دیگر نیازی به پر زدن ندارد و به راحتی میرسد با وجود این که باز سرعت دارد و هر لحظه به لحظه دست نیافتنی ترمیشود و اون زحمت اولیه ارزش این آسایش را دارد؛ الان پر زدن را شروع کن که فردا دیره...
احساسی که به تو دارم یه حس فوق العاده س من عاشق کسی شدم که خیلی صاف و ساده س احساسی که به تو دارم به هیچ کسی نداشتم من اسم این حال دلو عاشق شدن گذاشتم این اولین باره دلم داره میگه آره دوست داره گرفتاره بگو آره به بیچاره دوست داره با یه قلب تیکه پاره احساسی که به تو دارم یه حس عاشقانه س این حس دوس داشتن تو همیشه صادقانه س احساسی که به تو دارم همین واسم عجیبه چه نازنینی دارم ، ببین چه قدر نجیبه این اولین باره... ایمان من به تو ، ایمان من به خاک است ایمان من به رجعت هر شوکتی ست که در اقتدار بوسیده ی دیگران نهفته است تو چون دستهای من ، من چون اندیشه های سوگوار این روزهای سخت و تلخ و چون بادها از من جدا نخواهی شد حدیث غریب، دوست داشتن را اینک از زبان کسی بشنو که به صداقت صدای باران بر سفال ها سخن می گوید عشق فراموش کردن نیست بخشیدن است گوش کردن نیست درک کردن است جا زدن نیست صبر کردن است زندگی زیباست زشتی های آن تقصیر ماست در مسیرش هر چه نا زیباست آن تدبیر ماست زندگی آب روانی است روان میگذرد آنچه تقدیر من و توست همان میگذرد عشق یعنــی جستجو برای نگاه تو عشق یـــــــــــــــــعنی همدلی با بیدلان عشق یعنی اعتنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا عشق یعنی اطمیــــــــــــــــــــــــــــــنان از خودت عشق یعنی مسئولـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیت عشق یعنـی آرزوی دلنشین عشق یعنی جنون این زمین عشق یعنی حقیقت پنـــــهان عشق یعنی شادی بعد ازغم عشق یعنی مجازات شدن به دست یــــــــــــــــار عشق یعنی عــــلاقه شـــــدید قـــــلبـــــــــــــــی.
ای که می پرسی نشان عشق چیست! عشق چیزی جز ظهور مهر نیست عشق یعنی مهر بی چون و چرا ؛ عشق یعنی کوشش بی ادعا عشق یعنی مهر بی اما اگر عشق یعنی رفتن با پای سر عشق یعنی دل تپیدن بهردوست عشق یعنی جان من قربان اوست عشق یعنی خواندن از چشمان او حرفهای دل بدون گفتگو عشق یعنی عاشق بی زحمتی عشق یعنی بوسه بی شهوتی عشق یار مهربان زندگی بادبان و نردبان زندگی
مثل ِ وقتی که دوست می میره ،مثل ِ وقتی که تیم می بازه
با تمام ِ وجود غمگینم ،مثل ِ اوقات ِ تلخ ِ تنهایی
با تمام ِ وجود غمگینم ،لول ِ تریاک زیر ِ این تخته
دست و پاهامو با طناب نبند ،ترک ِ اعتیاد واقعا سخته
با تمام ِ وجود غمگینم ،مرگ، جزئی ازآرزوم شده
بهتره، شعرمو شروع کنم ،بازسیگار ِ من تموم شده
با تمام ِ وجود غمگینم ،شادی ام مال ِ سالها قبله
چشم ِ باز ایستاده می خوابم ،مثل ِ اسبی که توی اسطبله
با تمام ِ وجود غمگینم ،کشورم نفت به جهان می ده
شهرونداش مثل سربازن ،همه چی بوی پادگان می ده
با تمام ِ وجود غمگینم ،تشنه ام، مثل ِ فیل ِ بی خرطوم
رو سرابم دقیق شه چشمام، عاج ِ من خرد می شه با باتوم
با تمام ِ وجود غمگینم ،حق ِ آزادیم انتزاعی شد
وای هفتاد میلیون مثه من... درد ِ شخصیم ،اجتماعی شد
در این زمانه ی بی های و هوی لال پرست
خوشا به حال کلاغان قیل و قال پرست
چگونه شرح دهم لحظه لحظه ی خود را
برای این همه نا باور خیال پرست
به شب نشینی های خرچنگ های مردابی
چگونه رقص کند ماهیـــــه زلال پرست...؟
رسیده ها چه غریب و نچیده میافتند
به پای هرزه علف های کال پرست
رسیدن به کمالی که جز الاالحق نیست
کمال دار برای منه کمال پرست
هنوزم زنده ام و زنده بودنم خاریست
به چشم تنگه نامردم زوال پرست
همیشه شایعه و انعکاس های همیشه
شیوع پچپچه ها و تماس های همیشه
دلی شکنجه شد و غرقی به خون به گوشه ای افتاد
دوباره سینه به سینه هراس های همیشه
ندیدی یکی هم در این محله همینک
شبیه سازی های مرگ و قیاس های همیشه
چه سوژه ای چه نگاهی چه حس زاویه داری
و خلق یک اثر اختباس های همیشه
کسی به تسلیتم تنها یک دقیقه لال نشد...
چه قدر بی کسم ای سرشناس های همیشه
هنـــــــــــــــــــــوزم زنده ام...!!!
...I am living now...
دیدن نیست احساس کردن است
ترسیدن از تو نیست و پس ... دل تو سنگ هم که باشه هیچ مشکلی نیست
آ خه من هنوز بت پرستم حالا خیالت راحت دیگه از تو نمی ترسم
Design By : Pichak |