سفارش تبلیغ
صبا ویژن


پـــرواز بــه یــجــای دیــگــه

عشق عبارت است از همه چیز را برای یک هدف دادن و به پاداشش هیچ چیز نخواستن ، این انتخاب بزرگی است ، چه انتخابی!

  • 1. اماچه رتجی است لذتهاراتنهابردن وچه زشت است زیباییهاراتنها دیدن،وچه بدبختی آزاردهنده ای است تنهاخوشبخت بودن.آری دربهشت تنهابودن سخت تراز کویر است.استادشریعتی
  • 2. باتو، همه ی رنگهای این سرزمین مرا نوازش می کند
    باتو، آهوان این صحرا دوستان همبازی من اند
    باتو، کوه ها حامیان وفادار خاندان من اند
    باتو، زمین گاهواره ای است که مرا در آغوش خود می خواباند
    و ابر،حریری است که بر گاهواره ی من کشیده اند
    و طناب گاهواره ام را مادرم، که در پس این کوه ها همسایه ی ماست در دست خویش دارد
  • 3. باتو، دریا با من مهربانی می کند
    باتو، سپیده ی هر صبح بر گونه ام بوسه می زند
    باتو، نسیم هر لحظه گیسوانم را شانه می زند
    باتو، من با بهار می رویم
    باتو، من در عطر یاس ها پخش می شوم
    باتو، من در شیره ی هر نبات میجوشم
    باتو، من در هر شکوفه می شکفم
    باتو، من در هر طلوع لبخند میزنم، در هر تندر فریاد شوق می کشم، در حلقوم مرغان عاشق می خوانم و در غلغل چشمه ها می خندم، در نای جویباران زمزمه می کنم
    باتو، من در روح طبیعت پنهانم
    باتو، من بودن را، زندگی را، شوق را، عشق را، زیبایی را، مهربانی پاک خداوندی را می نوشم
    باتو، من در خلوت این صحرا، درغربت این سرزمین، درسکوت این آسمان، در تنهایی این بی کسی، غرقه ی فریاد و خروش و جمعیتم، درختان برادران من اند و پرندگان خواهران من اند و گلها کودکان من اند و اندام هر صخره مردی از خویشان من است و نسیم قاصدان بشارت گوی من اند و بوی باران، بوی پونه، بوی خاک، شاخه ها ی شسته، باران خورده، پاک، همه خوش ترین یادهای من، شیرین ترین یادگارهای من اند.
    بی تو، من رنگهای این سرزمین را بیگانه میبینم
    بی تو، رنگهای این سرزمین مرا می آزارند
    بی تو، آهوان این صحرا گرگان هار من اند
    بی تو، کوه ها دیوان سیاه و زشت خفته اند
    بی تو، زمین قبرستان پلید و غبار آلودی است که مرا در خو به کینه می فشرد
    ابر، کفن سپیدی است که بر گور خاکی من گسترده اند
    و طناب گهواره ام را از دست مادرم ربوده اند و بر گردنم افکنده اند
  • 4. بی تو، دریا گرگی است که آهوی معصوم مرا می بلعد
    بی تو، پرندگان این سرزمین، سایه های وحشت اند و ابابیل بلایند
    بی تو، سپیده ی هر صبح لبخند نفرت بار دهان جنازه ای است
    بی تو، نسیم هر لحظه رنج های خفته را در سرم بیدار میکند
    بی تو، من با بهار می میرم
    بی تو، من در عطر یاس ها می گریم
    بی تو، من در شیره ی هر نبات رنج هنوز بودن را و جراحت روزهایی را که همچنان زنده خواهم ماند لمس می کنم.
    بی تو، من با هر برگ پائیزی می افتم
    بی تو، من در چنگ طبیعت تنها می خشکم
    بی تو، من زندگی را، شوق را، بودن را، عشق را، زیبایی را، مهربانی پاک خداوندی را از یاد می برم
    بی تو، من در خلوت این صحرا، درغربت این سرزمین، درسکوت این آسمان، درتنهایی این بی کسی، نگهبان سکوتم، حاجب درگه نومیدی، راهب معبد خاموشی، سالک راه فراموشی ها، باغ پژمرده ی پامال زمستانم.
    درختان هر کدام خاطره ی رنجی، شبح هر صخره، ابلیسی، دیوی، غولی، گنگ وپ رکینه فروخفته، کمین کرده مرا بر سر راه، باران زمزمه ی گریه در دل من، بوی پونه، پیک و پیغامی نه برای دل من، بوی خاک، تکرار دعوتی برای خفتن من ، شاخه های غبار گرفته، باد خزانی خورده، پوک ، همه تلخ ترین یادهای من، تلخ ترین یادگارهای من اند.

نوشته شده در چهارشنبه 90/11/12ساعت 9:2 عصر توسط mohammadshayan1 نظرات ( ) |

در باغ  " بی بر گی " زادم ..

و در ثروت فقر غنی گشتم ...

و از چشمه ی ایمان سیراب شدم ...

و در هوای دوست داشتن ، دم زدم ...

و در آرزوی آزادی سر بر داشتم ...

و در بالای غرور ، قامت کشیدم ...

و از دانش ، طعامم دادند  ...

و از شعر، شرابم نوشاندند ...

و از مهر ، نوازشم کردند ...

و " حقیقت " دینم شد و راهِ رفتنم ...

و " خیر " حیاتم شد و کارِ ماندنم ...

و " زیبایی" عشقم شد و بهانه ی زیستنم ...

 


نوشته شده در چهارشنبه 90/11/12ساعت 8:59 عصر توسط mohammadshayan1 نظرات ( ) |

حتی برای خدا « طاقت فرسا » ترین دردها تنهائی است ،

 بی آشنا بودن است ،

گنج بودن و در ویرانه ماندن است ،

 وطن پرست بودن و در غربت بودن است .

عشق داشتن و زیبائی نیافتن است ،

 زیبا بودن و عشق نجستن است ،

نیمه بودن است ناتمام زیستن است

بی انتظار گشتن است ،

 چنگ بودن و نوازنده نداشتن است ،

نوازنده بودن و چنگ نداشتن است

 متن بودن و خواننده نداشتن است

در خلا زیستن است ،

برای هیچ کس بودن است

برای زنده بودن کسی نداشتن است

 بی ایمان بودن است

بی بند و بی پیوند و آواره بودن است

 جهت نداشتن است

دل به هیچ پیوندی نبستن است

جان به هیچ پیمانی گرم نداشتن است .

اینها درد های وحشی بود

دردهای دل های بزرگ و روح های عالی

چگونه انسان می تواند باشد و رنج نکشد ،

باشد و دردمند نباشد ؟

من به جای بی رنجی و بیدردی همیشه آرزو می کرده ام که خدا مرا به غصه ها و گرفتاری های پست و متوسط روزمره مبتلا نکند ، بکند اما روحم ، دلم ، احساسم را در سطحی که  این دست اندازهای پست را حس کند پایین نیاورد ، چه کسانی از چاله وله های راه رنج می برند و خسته می شوند و به ناله می آیند ؟ کسانی که می خزند بیشتر ، آنهایی که می روند کمتر ،آنها که می پرند هیچ ...


نوشته شده در چهارشنبه 90/11/12ساعت 8:58 عصر توسط mohammadshayan1 نظرات ( ) |

پوپک شیرین سخنم !
این همه فارغ از این شاخه به آن شاخه مپر،
این همه قصه شوم از کس و ناکس مشنو ،
غافل از دام هوس...
این همه در بر هر ناکس و هر کس منشین .


پوپکم پوپک شیرین سخنم !
تویی آن شبنم لغزنده گلبرگ امید... 

    من از آن دارم بیم...
کاین لجن زار تو را پوپکم آلوده کند...

         اندرین دشت مخوف...
که تو آزادی اش ای پوپک من می خوانی
زیر هر بوته ی گل...
لب هر جویه ی آب...
پشت آن کهنه فسونگر دیوار...
که کمین کرده تو را زیر درختان کهن...
پوپکم! دامی هست...
گرگ خونخواره ی بدکاره ی بدنامی هست.


سال ها پیش دل من که به عشق ایمان داشت...
تا که آن نغمه جان بخش تو از دور شنید...
اندر این مزرع آفت زده شوم حیات...
شاخ امیدی کاشت.
چشم بر راه تو بودم که تو کی می آیی.
بر سر شاخه ی سر سبز امید دل من...
که تو کی می خوانی.


پوپکم یادت هست ؟
در دل آن شب افسانه ی مهتابی...
که بر آن شاخه پریدی...
لحظه ای چند نشستی...
نغمه ای چند سرودی...
گفتم این دشت سیه خوابگه غولان است...
همه رنگ است و ریا...
همه افسون و فریب .


صید هم چون تویی ای پوپک خوش پروازم...
مرغ خوشخوان و خوش آوازم...
به خدا آسان است.


این همه برق که روشنگر این صحرا است...
پرتو مهری نیست...
نور امیدی نیست...


آتشین برق نگاهی ز کمینگاهی هست...!
همه گرگ و همه دیو...
در کمین تو و زیبایی تو...
پاکی و سادگی و خوبی و رعنایی تو .


مرو ای مرغک زیبا که به هر رهگذری...
همه دیو اند کمین کرده نبینند تو را...
دور از دست وفا ،پنهان از دیده ی عشق...
  نفریب اند تو را .


نوشته شده در چهارشنبه 90/11/12ساعت 8:56 عصر توسط mohammadshayan1 نظرات ( ) |

متن عاشقانه بسیار زیبا از دکتر شریعتی

دوستت دارم‌ها را نگه می‌داری برای روز مبادا، 

دلم تنگ شده‌ها را، عاشقتم‌ها را...

 این‌ جمله‌ها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمی‌کنی!

 باید آدمش پیدا شود!

 باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا، از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد!

 سِنت که بالا می‌رود کلی دوستت دارم پیشت مانده، کلی دلم تنگ شده و عاشقتم مانده که خرج کسی نکرده‌ای و روی هم تلنبار شده‌اند!

فرصت نداری صندوقت را خالی کنی.! صندوقت سنگین شده و نمی‌توانی با خودت بِکشی‌اش...

 شروع می‌کنی به خرج کردنشان!

توی میهمانی اگر نگاهت کرد اگر نگاهش را دوست داشتی

توی رقص اگر پا‌به‌پایت آمد اگر هوایت را داشت اگر با تو ترانه را به صدای بلند خواند

توی جلسه اگر حرفی را گفت که حرف تو بود اگر استدلالی کرد که تکانت داد

در سفر اگر شوخ و شنگ بود اگر مدام به خنده‌ات انداخت و اگر منظره‌های قشنگ را نشانت داد

برای یکی یک دوستت دارم خرج می‌کنی برا ی یکی یک دلم برایت تنگ می‌شود خرج می‌کنی! یک چقدر زیبایی یک با من می‌مانی؟

بعد می‌بینی آدم‌ها فاصله می‌گیرند متهمت می‌کنند به هیزی... به مخ‌زدن به اعتماد آدم‌ها!

سواستفاده کردن به پیری و معرکه‌گیری...

اما بگذار به سن تو برسند!

بگذار صندوقچه‌شان لبریز شود آن‌‌وقت حال امروز تو را می‌فهمند بدون این‌که تو را به یاد بیاورند

 

غریب است دوست داشتن.

و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن...

وقتی می‌دانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد ...

و نفس‌ها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده؛

به بازیش می‌گیریم هر چه او عاشق‌تر، ما سرخوش‌تر، هر چه او دل نازک‌تر، ما بی رحم ‌تر.

تقصیر از ما نیست؛

تمامیِ قصه هایِ عاشقانه، اینگونه به گوشمان خوانده شده‌اند!


نوشته شده در چهارشنبه 90/11/12ساعت 8:54 عصر توسط mohammadshayan1 نظرات ( ) |

عشق چیست؟

از کودکی پرسیدند عشق چیست؟گفت:بازی

به نوجوانی گفتند عشق چیست؟گفت:رفیق

به جوانی گفتند عشق چیست؟گفت:پول و ثروت

به پیری گفتند عشق چیست؟گفت:غم

به عاشق گفتند عشق چیست؟چیزی نگفت.آهی کشید و سخت گریست.


نوشته شده در چهارشنبه 90/11/12ساعت 8:52 عصر توسط mohammadshayan1 نظرات ( ) |

اگر پیاده هم شده،سفر کن... در ماندن میپوسی...

در دشمنی دورنگی نیست .

کاش دوستان هم در موقع خود چون دشمنان بی ریا بودند .

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

خیلی اوقات آدم از آن دسته چیزهای بد

دیگران ابراز انزجار می کند که

در خودش وجود دارد

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

آنجا که چشمان مشتاقی برای انسانی اشک می ریزد،

زندگی به رنج کشیدنش می ارزد.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

برای خوشبخت بودن ، به هیچ چیز نیاز نیست جز به نفهمیدن !

پس تا می توانی خر باش تا خوش باشی.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

دل های بزرگ و احساس های بلند، عشق های زیبا و پرشکوه می آفرینند

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند

پرهایش سفید می ماند

ولی قلبش سیاه میشود

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

اکنون تو با مرگ رفته ای و من اینجا تنها به این امید دم میزنم که با هر نفس گامی به تو نزدیک تر میشوم .

این زندگی من است

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند.وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است.وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است.وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است.وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است.دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم (دکتر علی شریعتی)

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

اگر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشه ای را بالا ببری (دکتر علی شریعتی)

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

به سه چیز تکیه نکن ، غرور، دروغ و عشق.آدم با غرور می تازد،با دروغ می بازد و با عشق می میرد (دکتر علی شریعتی)

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

برایت دعا می کنم که ای کاش خدا از تو بگیرد

هر آنچه را که خدا را از تو می گیرد

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

من چیستم؟

لبخند پر ملامت پاییزی غروب در جستجوی شب

که یک شبنم فتاده به چنگ شب حیات ، گمنام و بی نشان

در آرزوی سر زدن آفتاب مرگ

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

چه امید بندم در این زندگانی

که در نا امیدی سر آمد جوانی

سرآمد جوانی و ما را نیامد

پیام وفایی از این زندگانی

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

عشق تنها کار بی چرای عالم است ، چه ، آفرینش بدان پایان می گیرد

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

آیا در این دنیا کسی هست بفهمد

که در این لحظه چه می کشم ؟ چه حالی دارم؟

چقدر زنده نبودن خوب است ، خوب خوب خوب

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

هنگامی دستم را دراز کردم که دستی نبود

هنگامی لب به زمزمه گشودم که مخاطبی نداشتم

و هنگامی تشنه آتش شدم،

که در برابرم دریا بود و دربا و دریا ...!

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

از دیده به جاش اشک خون می آید

دل خون شده ، از دیده برون می آید

دل خون شد از این غصه که از قصه عشق

می دید که آهنگ جنون می آید

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

حرف هایی هست برای نگفتن و ارزش عمیق هر کسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

چو کس با زبان دلم آشنا نیست

چه بهتر که از شکوه خاموش باشم

چو یاری مرا نیست همدرد ، بهتر

که از یاد یاران فراموش باشم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

دلی که عشق ندارد و به عشق نیاز دارد،

آدمی را همواره در پی گم شده اش،

ملتهبانه به هر سو می کشاند

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

مهربانی جاده ای است که هرچه پیش می روند ، خطرناک تر می گردد

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست

اسراف محبت است

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

مسئولیت زاده توانایی نیست ، زاده آگاهی است و زاده انسان بودن.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

دلی که از بی کسی غمگین است ، هر کسی را می تواند تحمل کند.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

ارزش عمیق هر کسی به اندازه حرفهایی است که برای نگفتن دارد.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

عشق به آزادی مرا همه عمر در خود گداخته است.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

اگر پیاده هم شده است سفر کن ، در ماندن می پوسی.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

خدا و انسان و عشق ، این است امانتی که بر دوش ما سنگینی می کند.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

قدرت نیازمند کسی است که در برابرش رام گردد.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

مرا کسی نساخت ، خدا ساخت . نه آنچنان که کسی می خواست ، که من کس نداشتم . کسم خدا بود ، کس بی کسان.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

هر کسی را نه بدان گونه که هست احساسش می کنند ، بدان گونه که احساسش می کنند ، هست.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

استوار ماندن و زیر هر باری نرفتن ، دین من است.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

خیلی اوقات آدم از آن دسته چیزهای بد

دیگران ابراز انزجار می کند که

در خودش وجود دارد

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

آنجا که چشمان مشتاقی برای انسانی اشک می ریزد،

زندگی به رنج کشیدنش می ارزد.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

برای خوشبخت بودن ، به هیچ چیز نیاز نیست جز به نفهمیدن !

پس تا می توانی خر باش تا خوش باشی.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

دل های بزرگ و احساس های بلند، عشق های زیبا و پرشکوه می آفرینند

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند

پرهایش سفید می ماند

ولی قلبش سیاه میشود

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

اکنون تو با مرگ رفته ای و من اینجا تنها به این امید دم میزنم که با هر نفس گامی به تو نزدیک تر میشوم .

این زندگی من است

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند.وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است.وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است.وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است.وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است.دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم (دکتر علی شریعتی)

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

اگر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشه ای را بالا ببری (دکتر علی شریعتی)

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

به سه چیز تکیه نکن ، غرور، دروغ و عشق.آدم با غرور می تازد،با دروغ می بازد و با عشق می میرد (دکتر علی شریعتی)

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

برایت دعا می کنم که ای کاش خدا از تو بگیرد

هر آنچه را که خدا را از تو می گیرد

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

من چیستم؟

لبخند پر ملامت پاییزی غروب در جستجوی شب

که یک شبنم فتاده به چنگ شب حیات ، گمنام و بی نشان

در آرزوی سر زدن آفتاب مرگ

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

چه امید بندم در این زندگانی

که در نا امیدی سر آمد جوانی

سرآمد جوانی و ما را نیامد

پیام وفایی از این زندگانی

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

عشق تنها کار بی چرای عالم است ، چه ، آفرینش بدان پایان می گیرد

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

آیا در این دنیا کسی هست بفهمد

که در این لحظه چه می کشم ؟ چه حالی دارم؟

چقدر زنده نبودن خوب است ، خوب خوب خوب

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

هنگامی دستم را دراز کردم که دستی نبود

هنگامی لب به زمزمه گشودم که مخاطبی نداشتم

و هنگامی تشنه آتش شدم،

که در برابرم دریا بود و دربا و دریا ...!

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

از دیده به جاش اشک خون می آید

دل خون شده ، از دیده برون می آید

دل خون شد از این غصه که از قصه عشق

می دید که آهنگ جنون می آید

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

حرف هایی هست برای نگفتن و ارزش عمیق هر کسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

چو کس با زبان دلم آشنا نیست

چه بهتر که از شکوه خاموش باشم

چو یاری مرا نیست همدرد ، بهتر

که از یاد یاران فراموش باشم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

دلی که عشق ندارد و به عشق نیاز دارد،

آدمی را همواره در پی گم شده اش،

ملتهبانه به هر سو می کشاند

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

مهربانی جاده ای است که هرچه پیش می روند ، خطرناک تر می گردد

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست

اسراف محبت است

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

مسئولیت زاده توانایی نیست ، زاده آگاهی است و زاده انسان بودن.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

دلی که از بی کسی غمگین است ، هر کسی را می تواند تحمل کند.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

ارزش عمیق هر کسی به اندازه حرفهایی است که برای نگفتن دارد.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

عشق به آزادی مرا همه عمر در خود گداخته است.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

                                                                                                                               اگر پیاده هم شده است سفر کن ، در ماندن می پوسی


نوشته شده در چهارشنبه 90/11/12ساعت 8:51 عصر توسط mohammadshayan1 نظرات ( ) |

· من تو را دوست دارم.. تو دیگری را دوست دارد.. دیگری دیگری را دوست دارد.. و این چنین است که ما تنهاییم 

..

عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی

دوست داشتن پیوندی خود آگاه و از روی بصیرت روشن و زلال


 

##################### 

  

عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و هرچه از غریزه سر زند بی ارزش است
دوست داشتن از روح طلوع می کند و تا هرجا که روح ارتفاع دارد همگام با آن اوج می گیرد

 

#####################

 

عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست، و گذر فصل ها و عبور سال ها بر آن اثر می گذارد
دوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی می کند

 

#####################

 

عشق طوفانی و متلاطم است
دوست داشتن آرام و استوار و پر وقار وسرشار از نجابت

 

#####################

 

عشق جنون است و جنون چیزی جز خرابی و پریشانی "فهمیدن و اندیشیدن "نیست
دوست داشتن، دراوج، از سر حد عقل فراتر میرود و فهمیدن و اندیشیدن را از زمین می کند و باخود به قله ی بلند اشراق می برد

 

#####################

 

عشق زیبایی های دلخواه را در معشوق می آفریند
دوست داشتن زیبایی های دلخواه را در دوست می بیند و می یابد

 

#####################

 

عشق یک فریب بزرگ و قوی است
دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی، بی انتها و مطلق

 

#####################

 

عشق در دریا غرق شدن است
دوست داشتن در دریا شنا کردن

 

#####################

 

عشق بینایی را می گیرد
دوست داشتن بینایی می دهد

 

#####################

 

عشق خشن است و شدید و ناپایدار
دوست داشتن لطیف است و نرم و پایدار

 

#####################

 

عشق همواره با شک آلوده است
دوست داشتن سرا پا یقین است و شک ناپذیر

 

#####################

 

از عشق هرچه بیشتر نوشیم سیراب تر می شویم
از دوست داشتن هرچه بیشتر، تشنه تر

 

#####################

 

عشق نیرویی است در عاشق ،که او را به معشوق می کشاند
دوست داشتن جاذبه ای در دوست ، که دوست را به دوست می برد

 

#####################

 

عشق تملک معشوق است
دوست داشتن تشنگی محو شدن در دوست

 

#####################

 

عشق معشوق را مجهول و گمنام می خواهد تا در انحصار او بماند
دوست داشتن دوست را محبوب و عزیز میخواهد و می خواهد که همه ی دلها آنچه را او از دوست در خود دارد، داشته باشند

 

#####################

 

در عشق رقیب منفور است،
در دوست داشتن است که:"هواداران کویش را چو جان خویشتن دارند"

 

#####################

 

عشق معشوق را طعمه ی خویش می بیند
و همواره در اضطراب است که دیگری از چنگش نرباید
و اگر ربود با هردو دشمنی می ورزد و معشوق نیز منفور می گردد

 

#####################

 

دوست داشتن ایمان است و ایمان یک روح مطلق است
یک ابدیت بی مرز است ، که از جنس این عالم نیست

 

#####################

 

خدایا! به هر که دوست میداری بیاموز که:عشق از زندگی کردن بهتر است.
و به هر که دوست تر میداری بچشان که:دوست داشتن از عشق برتر


نوشته شده در چهارشنبه 90/11/12ساعت 8:48 عصر توسط mohammadshayan1 نظرات ( ) |

میدان پیمان های گسسته ، همچون مردابی دهشتناک است که باید از آن گریخت . ارد بزرگ

هیچ آغازی را مزاری نیست چرا که همواره در حال دگرگونی و رشد است . ارد بزرگ

تنها آشیانه خرد ، راستی و درستی ست . ارد بزرگ

یک آموزگار خام می تواند  شاگردان خویش را برای همه زندگی سرگردان کند . ارد بزرگ

راه های آینده ابتدا در اندیشه خردمندان رسم می گردد سپس مردم با کوششی بسیار آن راه ها را خواهند ساخت. ارد بزرگ

فریاد رس پاکزاد است ، او گوشش پیشتر تیز شده و آماده کمک رسانی ست . ارد بزرگ

بزرگترین فرو داشته ی بی باکان روزگار ، دلهایست که به آنها امید بسته اند . ارد بزرگ

طبیعت زیبا آدمیان را در گذر زندگی همواره شاداب و جوان نگاه می دارد . ارد بزرگ

خود را می توان نابود ساخت ! نخست با گردن نهادن بر پیشگاه ناداوری فرمانروایان و دیگر تن دادن به رسوایی و بدنامی . ارد بزرگ

آنکه خودخواه است توان ستایشگری و مهرورزی ندارد او بسیار تنهاست . ارد بزرگ

نامداران ماندگار آنانی اند که سرشتی نیکو و دلی سرشار از مهر دارند . ارد بزرگ

بزرگداشت در هر کجا می تواند باشد از خانه تا مدرسه و از روستا تا شهر . ارد بزرگ

کوهستان را بنگر ، به تو می گوید نوک بلند و خیره ساز آن ، از پس دامنه ایی گسترده ، آسمان را به زانو درآورده است . ارد بزرگ

کات سخت هم اساسی ساده دارند . ارد بزرگ

سخت ترین کارها ، یافتن رایزن است چرا که رایزنهای بزرگ دور از دیدگان مردم ، در اندیشه های دور در حال پروازند . ارد بزرگ

همسران ، اگر رازهای زندگی خویش را بیرون نبرند خیلی کمتر به غم جدایی گرفتار آیند . ارد بزرگ

گردن فرازان به خرد روی آوردند و گردن کشان به نابخردی . ارد بزرگ
برای رسیدن به بلندای بخشندگی باید از آز وجود خویش بگذری . ارد بزرگ

روزهای سخت گامهای آینده ما را استوارتر و تندتر می کند . ارد بزرگ

باران مهر آسمان است نه بغض آن ، همانند آدمیان مهرورزی که می بارند و کینه توزانی که خشک و بی نشانند . ارد بزرگ
مردم آدمهای بردبار را با ادب می دانند حال آنکه بردباری سنجشی درست نیست ! باید ادب آدمها را در آزمون ها سنجید و نه در سکوتها ... ارد بزرگ

اندوخته ای با ارزشتر از تندرستی ، نمی شناسم . ارد بزرگ

بارزترین و گرامی ترین گرایش گاندی ، میهن پرستی او بود . ارد بزرگ
از سفر کرده ، ارزش سرزمین مادری را بپرس . ارد بزرگ


نوشته شده در چهارشنبه 90/11/12ساعت 8:7 عصر توسط mohammadshayan1 نظرات ( ) |

سیمای تو را ماه ندارد . . . که ندارد

 
ژرفای تو را چاه ندارد . . . که ندارد
 

در حسرت دیدار تو ای برگ شقایق
 

دل، طاقت یک آه ندارد . . . که ندارد
 

من گوشه ی چشمت به دو عالم نفروشم
 

این نازِ  ِ نگه، شاه ندارد . . .  که ندارد

 
معشوقه ی من پاک تر از قطره ی باران
 

و اللهِ که بدخواه ندارد . . .  که ندارد
 

عمری است که سرگشته ی صحرای کویرم

 
این جاده به تو راه ندارد . . . که ندارد


نوشته شده در چهارشنبه 90/11/12ساعت 7:30 عصر توسط mohammadshayan1 نظرات ( ) |

<   <<   16   17      >

Design By : Pichak