پـــرواز بــه یــجــای دیــگــه
خواستم بگویم که فاطمه مادر حَسَنین است. دیدم که فاطمه نیست. خواستم بگویم که فاطمه مادر زینب است. باز دیدم که فاطمه نیست. نه ، این ها همه هست و این همه فاطمه نیست....!!!!! فاطمه ، فاطمه است... "دکترشریعتی" عزیزان اول قصد نداشتم تو این ایام راجب فاطمه(س) مطلب بنویسم چون این موضوع هیچ ارتباطی با عنوان وبلاگم نداره ولی دیدم بی انصافیه که ازین روز عزیز بی اعتنا بگذرم... واسه همین امروز هم قالب وبلاگ رو عوض کردم هم آهنگش رو... منم وظیفه ی خودم میدونم از طرف خودم خدمتتون این ایام رو تسلیت بگم؛امروز اصلا حال ندارم آخه امروز تو خونه مون هیئت حضرت فاطمه هستش،دیشب تا ساعت 4بامداد داشتیم حلوا می پختیم و دیر خوابیدم و صبح هم ساعت6 و نیم واسه مدرسه بیدار شدم!!!!!!!!! هیچ ادعا و منتی هم نداره؛خوب... اسمم رو گذاشتم شیعه پس وظیفمه،البته درسته که من برادر اخوی سید و... نیستم ولی بالاخره یه اعتقاداتی تو دل خودم دارم؛ایشاالله بنت نبی این کارامون رو نادیده نگیره و به فریادمون تو روز حساب برسه سلام عزیزان............خوبید؟؟؟؟؟ بالاخره کامپیوترم درست شد و ازین به بعد هر روز در خدمتتونم؛ راستی من تو وبلاگ نویسی همه ی راهکار هارو میدونم به جز یه چیز: تو مدیریت سایت نوشته باید دوست یابی کنم تا اعتبارم زیاد بشه و تا بتونم عکس تو وبلاگم بذارم ولی الان131تا دوس یابی کردم و حتی یه ریال هم اعتبارم زیاد نشده و کلا نمیتونم تو وبلاگم عکس بذارم لطفا کمکم کنین..............مرسی............ یا امام رضا (ع) سوی مشهد رفتم و عرض سلامم , ای رضا(ع) شاد شادم بار اول ز امامم , ای رضا (ع) بوی او پر کرد , کل حرمش شد با صفا آخر این باشد صفت , وصف مرامم ای رضا(ع) ای غریبی قربا شاه شهید , جانم فدات آمدم ردم مکن ذکر کلامم , ای رضا(ع) بوسه شد از هر کسی کار عبادت مسلمی بوسه ام شد با روا جای غلامم , ای رضا(ع) در حرم بس مسلمین اشک سلام روی تو منبعی باشد فراهم ز مدامم , ای رضا(ع) سوی تو گشته عظیم حال مریض بی شفا بس بزرگی با وفا اهل مقامم , ای رضا(ع) جایگاهش عاشقان اهل حرم با احترام هر منافق می شود راه حرامم , ای رضا(ع) ضامن آهو رضا(ع) درد را در مان رضا(ع) هم مزور در حرم سیم و نیامم , ای رضا(ع) یا علی موسی الرضا(ع) درد را درمان تویی تا شوم بهرت نماز سوی قیامم , ای رضا(ع) باغ جان تو منور هر طرف زیبا گلی شد مزور جسم من یار قوامم , ای رضا(ع) چشمه ای باشد زلال و ناب در طرفه حرم تا بنوشم جرعه ای پای سلامم , ای رضا(ع) هم جوان هم کودکان هم زن با احترام هم طلا هم با بها آنجا صفاهم , ای رضا(ع) خود شناسی مقدمه ی خداشناسی و اخلاق حال برای چه گفته اند خود را بشناس؟ از خود شناسی به کجا می رسی؟ به عبارت دیگر خودشناسی مقدمه ی چیست؟ گفتیم این را برای دو منظور گفته اند. یک منظور همین است که اگر خود را بشناسی،به مهمترین مسئله ای که برای بشر مطرح است و راز اصلی جهان می باشد خدا پی می بری.دوم اینکه خود را بشناس تا بدانی در زندگانی و در جهان چه باید بکنی و چگونه باید رفتار کنی،یعنی اخلاق و عمل. اگر خود را نشناسی نخواهی دانست که رفتار و اخلاقت در جهان چگونه باید باشد،یعنی خودت چگونه باید باشی؛چون اخلاق از آن نظر که یک سلسله ملکات است بر می گردد به چگونه بودن و این که خودت چگونه باشی و چگونه رفتار کنی. پس برای پی بردن به بزرگترین راز های جهان و مهمترین مسئله ای که در فکر بشر مطرح است یعنی خدا،خود را بشناس؛و برای مهمترین مسئله از نظر ابتدای عملی بشر که من چگونه باید باشم و چگونه باید رفتار کنم یعنی اخلاق نیز خودت را بشناس. در قسمت اول می خواهم مقداری توضیح بدهم که چگونه انسان اگر خود را بشناسد خدا را می شناسد؟ «قرآن هم برای "خود شناسی" حساب جداگانه ای باز کرده است،به این معنا که در قرآن_سراسر عالم خلقت،آیت و درس است برای خداشناسی ،یعنی اختصاص به انسان ندارد که انسان فقط خودش را باید بشناسد تا خدا را بشناسد. از نظر قرآن،تمام جریان های خلقت،تمام واحد های آفرینش اعم از آسمانی و زمینی،هرچه که در عالم هست،آیاتند،یعنی علامتها و نشانه های وجود مقدس پروردگارند: اِنَّ فی خَلقِ السَّموات و اَلاَرضِ وَاختِلافِ اللَّیلِ و النَّهارِ لَآیاتٍ لِاُولیِ الاَلبابِ {ترجمه:همانا در آفرینش آسمانها و زمین و رفت و آمد شب و روز نشانه هایی است برای صاحبان عقل.} که این جور آیات در قرآن زیاد است. ولی در عین حال که قرآن سراسر عالم را کتاب حق تعالی می داند که هر سطرهای این کتاب دلالت می کند بر علم و حکمت و دانایی موءلّف آن،قرآن هم برای نفس انسان حساب جداگانه ای باز کرده،یعنی از نظر قرآن این فصل از فصول کتاب آفرینش که نامش انسان است،برای انسان آموزند گیهایی دارد بالاتر و بیشتر از آنچه که مثلا درختان دارند. درست است که: برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتری است معرفت کردگار ولی نفس یا خود انسان که از هر چیزی به انسان نزدیکتر است آموزشهایی دارد که غیر او ندارد. این آموزشها که از مختصات نفس انسان ،و برای انسان است چیست؟ البته انسان هم دارای تشکیلاتی است که در هر طبیعتی هست، و از جنبهء وظائف الاعضایی،فیزیولوژی و تشریحی، همین طور که برگ درختان دلالت می کنند]بر معرفت کردگار[، انگشت یا ناخن انسان هم دلالت می کند ،بلکه در هر مویی از مویهای بدن انسان ،یا در هر رگ از رگهای بدن انسان یک دلالتی هست. از این جهت انسان شبیه اشیاء دیگر است؛اما آموزشهایی هست که از مختصات نفس انسان است که گفتیم قرآن هم ]برای نفس انسان از نظر پی بردن به خدا[ حساب جداگانه باز کرده. این که می گویم "حساب جدا گانه" برای این است که مثلاً می گوید: وَ فِی الاَرضِ آیاتٌ لِلموقِنینَ در زمین نشانه هاست برای اهل یقین،کسانی که بخواهند به مقام یقین برسند؛بدیهی است انسان هم در زمین است و بیرون از زمین نیست،ولی راجع به انسان می فرماید: وَ فی اَنفُسِکُم و در خود شما. اختصاص می دهد. یا در آیهء دیگر می فرماید: سَنُریهِم آیاتِنا فِی الآفاقِ وَ فی اَنفُسِهِم حتَّی یَتَبَیّنَ لَهُم اَنَّهُ الحَقُّ {ترجه:ما نشانه های خود را در جهان و در نفسهایشان به آنها می نمایانیم تا برآنان روشن گردد که او حق است.} حساب آفاق (عالم بیرون) را یک حساب جداگانه ذکر می کند. می توانست انسان را هم جزء آفاق ذکر کند،ولی برای "خود" انسان جدا حساب باز کرده: وَ فی اَنفُسِهِم. یه سوالی از همتون داشتم لطفا هرکی این سوال رو میخونه بهم جواب بده: عشق بهتره یا دوست داشتن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ منتظر پاسخ هاتونما... برام خیلی مهمه لطفا جواب بدین... قبل از هر چیز خدمت شما عارضم که این مطلب از وبلاگ های دیگه کپی برداری نشده و نظر شخصی منه....: کلمه ی عشق از نام درخت عشاقه برگرفته شده و مخفف "علاقه ی شدید قلبی" هستش....اکثر آدمها در ذهن شون گنگ هستش که دوست داشتن بهتره یا عشق........ولی باید قبل از پاسخ به این سوال،به این مطلب اشاره کنیم که اصلا این دو مورد با یک دیگر چه تفاوت هایی دارند و آیا شباهت هایی نیز دارند؟؟؟؟؟؟ خوب...خیلی برای ما ها هنگام تنهایی و شب ها موقع خواب و شرایط زندگی مون و...پیش اومده که بگیم:ای کاش الان یه تکیه گاهی داشتم،یه هم زبون ،یه یار و همدم؛ولی حیف که کسی رو نمیبینی!!!!! از بس از بچگی تو گوشه ما خوندن:دوس بازی بده،چخه،اخه....که هر وقت خواستیم به اینجور مسائل فکر کنیم مذهب و اسلام دست مون رو بسته.....ولی اتفاقا این برداشت غلطیه که ما داریم!!!!چون اسلام دین آزادی ها و مهربانی ها و ابراز علاقه هاس؛کجای دین نوشته اگه دختر یا پسر نامحرمی رو از ته دل دوس داشته باشی حرامه... البته عشق رو تا کسی تجربه نکنه نمیفهمه که من چی میگم...آدم وقتی اولین بار عاشق میشه تموم وجودش رو یه استرس خاصی و در عین حال یه انگیزه و حس تازه ای به زندگی کردن پیدا میکنه، و چون عشق طرف همه ی وجودش رو فرا گرفته،دیگه حرفای اطرافیان رو که میگن این به درد تو نمیخوره و اِله بِله... قبول نمیکنه و هر روز بیشتر از دیروز وابسته میشه ولی به عاقبت این کار توجه نمیکنه و دیگران رو حتی مادر خودش رو دشمن خودش میدونه.... امیدوارم هیچوقت به این مرحله نرسین ولی وقتی بنا به دلایلی از معشوقش جدا میشه توی این مواقع هستش که آدم میگه:ای کاش فلان کار رو میکردم تا نمیرفت ای کاش به فلان حرف بزرگترم گوش میدادم...دوران بسیارسختی هستش اون شب هایی رو که تا سحر خواب نمیاد سراغ آدم و احساس میکنه دیگه آخر دنیاس نا امید بغض میکنه؛انسان با عشق بدجوری به اوج میرسه و پرواز میکنه ولی یهویی با مخ زمین میخوره ولی خوشا به حال کسی که دوباره بلند بشه و تا آخر زندگانی بجنگه... بقول استادِ شهید:اگر تنها ترین تنها هم باشم باز خدا هست!!!!عشق سختی های زیادی داره ولی بسیار شیرینیه؛من هنوزم که هنوزه با خودم به توافق نرسیدم!! برای مثال:من 5-6ساله پیش فیلم رویای خیس رو نگاه کردم و هنوزم که هنوزه به جواب خودم نرسیدم که آیا نازنین ارزش داشت که آرش به خاطرش از درّه پرت شد پایین و مُرد؟! همانطور که استاد شریعتی فرموده:"انسان با غرور می تازد با دروغ می بازد با عشق می میرد" آدم تا میتواند باید سعی کند که عاشق نشود،ولی این به آن معنا نیس که دختر یا پسر مقابل را سر کار بگذرد و ابزار سرگرمی خود قرار دهد؛کلا عشق یک دفعه ای میاید و همانطور یک دفعه ای هم میرود... براتون دعا میکنم که اگه خدا واقعا دوست تون داشته باشه،عاشقتون نکنه...هر چند که ممکنه این دعای من به نظر شما ها احمقانه باشه ولی بعدا به معنای این دعای من پی میبرین!!!عقلم دیگه توبه کرده که بازم عاشق بشه ولی میدونم باز عقلم حریف دلم نمیشه؛بیچاره دل.............. دکتر شریعتی:"دل همیشه برهان و دلیلی دارد که عقل همیشه از آن ناآگاه است!!!" <بخدا نامردی هستش اگه نظر ندین> 1 - عشق معطوف به غیر از خود است. در حالیکه محور هوس خود فرد و لذت اوست. جملات زیر را مقایسه کنید: ایمان من به تو ، ایمان من به خاک است ایمان من به رجعت هر شوکتی ست که در اقتدار بوسیده ی دیگران نهفته است تو چون دستهای من ، من چون اندیشه های سوگوار این روزهای سخت و تلخ و چون بادها از من جدا نخواهی شد حدیث غریب، دوست داشتن را اینک از زبان کسی بشنو که به صداقت صدای باران بر سفال ها سخن می گوید عشق فراموش کردن نیست بخشیدن است گوش کردن نیست درک کردن است جا زدن نیست صبر کردن است زندگی زیباست زشتی های آن تقصیر ماست در مسیرش هر چه نا زیباست آن تدبیر ماست زندگی آب روانی است روان میگذرد آنچه تقدیر من و توست همان میگذرد عشق یعنــی جستجو برای نگاه تو عشق یـــــــــــــــــعنی همدلی با بیدلان عشق یعنی اعتنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا عشق یعنی اطمیــــــــــــــــــــــــــــــنان از خودت عشق یعنی مسئولـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیت عشق یعنـی آرزوی دلنشین عشق یعنی جنون این زمین عشق یعنی حقیقت پنـــــهان عشق یعنی شادی بعد ازغم عشق یعنی مجازات شدن به دست یــــــــــــــــار عشق یعنی عــــلاقه شـــــدید قـــــلبـــــــــــــــی.
ای که می پرسی نشان عشق چیست! عشق چیزی جز ظهور مهر نیست عشق یعنی مهر بی چون و چرا ؛ عشق یعنی کوشش بی ادعا عشق یعنی مهر بی اما اگر عشق یعنی رفتن با پای سر عشق یعنی دل تپیدن بهردوست عشق یعنی جان من قربان اوست عشق یعنی خواندن از چشمان او حرفهای دل بدون گفتگو عشق یعنی عاشق بی زحمتی عشق یعنی بوسه بی شهوتی عشق یار مهربان زندگی بادبان و نردبان زندگی میان آنچه عشق نامیده میشود و به قول ابن سینا " عشق عفیف " ، و آنچه به صورت هوس و حرص و آز و حس تملک در میآید - با اینکه هر دو روحی و پایان ناپذیر است - تفاوت بسیار است . عشق ، عمیق و متمرکزکننده نیروها و یگانه پرست است واما هوس ، سطحی و پخش کننده نیرو ومتمایل به تنوع و هرزه صفت است . (کتاب مسئله حجاب استاد شهید مطهری ص114) همانطور که در گذشته گفتیم : عشق ، عمیق و متمرکز کننده نیروها , تقویت کننده نیروی تخیل و یگانهپرست است ، و اما هوس ، سطحی و پخش کننده نیروها و متمایل به تنوع و تفنن و هرزه صفت است . این نوع از عطش که هوس نامیده میشود ارضاء شدنی نیست . اگر مردی در این مجرا بیفتد ، فرضا حرمسرائی نظیر حرمسرای هارون الرشید و خسرو پرویز داشته باشد پر از زیبا رویان که سالی یک بار به هر یک نوبت نرسد ، باز اگر بشنود که در اقصی نقاط جهان یک زیباروی دیگر هست ، طالب آن خواهد شد . نمیگوید بس است دیگر ..... سیر شدهام . حالت جهنم را دارد که هر چه به آن داده شود باز هم به دنبال زیادتر است . خدا در قرآن میفرماید : « یوم نقول لجهنم هل امتعت و تقول هل من مزید »به جهنم میگوئیم پر شدی ؟ سیر شدی ؟ میگوید آیا بازهم هست ؟ چشم هرگز از دیدن زیبا رویان سیر نمیشود و دل هم به دنبال چشم میرود . به قول شاعر : دل برود ، چشم چو مایل بود دست نظر رشته کش دل بود
- ( من) دوستت دارم
- ( من) برات می میرم
- (برای من) هیچکس مثل تو نمیشه
- ( من ) همیشه به فکر توام
-( من) را فراموش نکن
- ( من ) از تو رنجیدم
در حالیکه در عشق، توجه به حالتها و لذتهای خود نیست. و خواست و شرایط معشوق جایگزین خودخواهی فرد می شود.
جمله معشوق است و عاشق پرده ای
زنده معشوق است و عاشق مرده ای
2 - هوس پاسخ به یک نیاز جسمانی و روانی است، مثل نیاز به آب، نیاز به اکسیژن ، نیاز به غذا. ولی عشق فراتر از یک چنین نیازی هست. عشق فراهم آورنده رشد و خودشکوفایی فرد است. لذا فردعاشق خود را خوار نمی کند، کوچک نمی کند. عشق عزت و احترام دارد و این احترام از روی بی نیازی و بزرگی عشق حاصل می شود. شاید در فیلم ها دیده و شنیده باشید که فردی می گوید« من عشق را گدایی نمی کنم».
هر چه جز عشقست، شد ماکولِ[1] عشق
دو جهان یک دانه پیش نَولِ[2] عشق
دانه یی مر مرغ را هرگز خورَد؟
کاهدان مر اسب را هرگز چَرَد[3]؟
3 - عشق محدود کننده و زندانی کننده معشوق نیست. عشق آزاد کننده است. اگر فردی را مجبور کنیم که همه علائق ، سلیقه ها و تفکراتش را فقط متوجه ما کند و فقط به ما بیندیشد، او را محدود به خودمان کرده ایم، نه اینکه عاشق خودکرده باشیم. در واقع این عشق نیست، این یک هوس است و ما را وابسته به شخص دیگری نموده است.
آنکه او بسته غم و خنده بود
او بدین دو عاریت زنده بود
باغ سبز عشق، کو بی منتهاست
جز غم و شادی درو بس میوه هاست
عاشقی زین هر دو حالت، برترست
بی بهار و بی خزان ، سبز و ترست
در نگنجد عشق در گفت و شنید
عشق، دریایی ست قعرش ناپدید.
4 - عشق با بدبینی و سوء ظن همراه نیست. عشق یک اعتماد است. یک اطمینان است و پس از شناخت رفتار، گفتار و احساسات معشوق، و به جهت یک آگاهی عمیق به وجود می آید. لذا ابتدا اعتماد به وجود می آید و بعد عشق منعقد می شود.
بعضی ها می پرسند «باید اول عاشق شد بعد ازدواج کرد یا اول ازدواج کرد بعد عاشق شد؟!»
در جواب باید گفت: اگر بعد از ازدواج بخواهی عاشق بشوی که کار از کار گذشته است و آن فرد هر خصوصیت یا رفتار و یا افکار و احساسی که داشته باشد، باید تحمل کنید، نام این عشق نیست.
از طرف دیگر بدون بررسی ، شناخت ، تحقیق و ارتباط رسمی چگونه می توان عاشق فردی شد تا در پی آن ازدواج کرد؟ ( یعنی روش عاشق شدن قبل از ازدواج چگونه است)
خلاصه اینکه، طی یک فرایند رسمی که خانواده ها در جریان هستند، و ارتباطات شما آشکار و شفاف هست. با مشورت و بررسی شما و خانواده هایتان از فرد مقابل آگاهی به دست می آورید، تناسب رفتارها، نقاط ضعف ، احساسات و افکار یکدیگر را می سنجید و سایر معیارهای مطلوب را دقیقا ارزیابی می کنید. بدیهی است که اگر این موارد مثبت باشد خواه ناخواه شما عاشق فرد می شوید( نه هوس پیدا کنید).
اما هوس اینست که معمولا به صرف مجاورت ایجاد می شود. همکلاسی، هم محله ای، همکار، فامیل و ...، می بینید، خنده ها و عشوه هایش را حس می کنید، شیطنتها ، بازیگوشی ها، و کلاس گذاشتن هایش را نظاره می کنید، به دلتون می افتد که عاشقش هستید و با خیالات مستمر از او غولی می سازید که فقط بعد از ازدواج شکسته می شود و واقعیت آن روشن می شود. معمولا چنین دو نفری به جای شناخت یکدیگر، انرژی خود را صرف احساسات یکدیگر می کنند، دل میدهند و قلوه می گیرند، هر روز به تعداد زیادی برای یکدیگر می میرند، یا حداقل غش می کنند و تعارفات کلاس بالا نصیب هم می کنند، از وجود یکدیگر ممنون می شوند، از هم زیاد تشکر می کنند، با مطالعاتی که در مورد مخ زنی دختر یا پسر در اینترنت یا ....آموخته اند سعی می کنند طرف مقابل را شیفته خود سازند ( به هر قیمتی)به هم زیاد کادو می دهند، متون ادبی جالب ، آهنگهای احساس نواز، و مبالغه های غیر عقلانی به یکدیگر پیشکش می کنند، کم کم نقش پدر، مادر، دوستان، همکاران و ... را حذف کرده و همه را یک جا به محبوب خود پیشکش می کنند، و وقت خود را یا با او پر می کنند یا با خیالات او سر می کنند و در خیالات خود او را تک ستاره ای می دانند که آسمان قلب آنها را نورانی می کند، بدون او زندگی معنی و مفهوم و شور خود را از دست می دهد. او یک انسان نیست، یک فرشته است، او هیچ عیبی ندارد، و فقط و فقط مهر و عشق و صفا و نقاط مثبت است. تصور از دست دادن او ، کابوسی وحشتناک هست. مفعول شعرهای تمام ترانه های شاد و غمناک به نوعی به محبوب آنها بر می گردد، واینگونه این احساسات غیر قابل کنترل می شود ، در حالیکه عشق همانطور که گفته شد، فرایند مشخصی از آگاهی می باشد. منظور این نیست که از احساس تهی باشد، نه ، اما احساس یکی از پارامتر های مهم در کنار پارامترهای آگاهی هست که نمی تواند جای خالی دیگر خصیصه ها را پر کند.
احساس انفجار آمیز در رابطه ها منجر به تحریف واقعیت ها شده و آنقدر آب را گل آلود می کند که خود فرد به هیچ وجه قادر به شناخت صحیح طرف مقابل خود نیست. و پس از فروکش کردن احساست، پس از ازدواج ، تفاوت میان خیالات خود و واقعیت ها را درک می کنند.
5 - عاشق، خود را ملزم می داند که حریم عشق و معشوق را رعایت کند و هنجارها را به نفع لذت خود نمی شکند. عاشق در پی کام گرفتن از معشوق، پیش از آنکه این حریم کامل و رسمی شود، نیست. باید کانون خانواده شکل گیرد و انعقاد پیمان زناشویی انجام پذیرد و طرفین مسئولیت زندگی و تعهد کامل را نسبت به هم بپذیرند. هر گونه خلوت، لمس و ارتباطی که جنبه لذت جویی داشته باشد (قبل از تعهد کامل زناشویی و در چارچوب قانون)، صرفا آسیب پذیری عشق را به همراه دارد و این آزمایش کردن عشق نیست، بلکه سیراب کردن هوس و عطش شهوانی است.
عشق هایی کز پیِ رنگی بُوَد
عشق نَبوَد ، عاقبت ننگی بود
6 - چنین مواردی از نشانه های هوس هستند: زودرنجی، قهر و آشتی ، دل خوری، نگرانی، تردید ، عجله در به نتیجه رسیدن، امروز و فردا کردن، زبان بازی کردن، با چند نفر ارتباط صمیمی وعمیق عاطفی گرفتن، رویاپردازی در مورد فرد، چشم پوشی از نقاط ضعف آن شخص و ... ، همه از نشانه های هوس است، در حالیکه عشق ، قامتی رعناتر، بزرگتر ، قوی تر و منحصر به فرد دارد و از همه مهمتر آرامش بخش است و نگرانی از درست رفتن، ندارد. عشق هایی که نگرانی آفرین، اضطراب آور و دمدمی مزاج و به ظواهر فرد بستگی دارد، همان هوسها هستند که « محور من» در آنها قوی است . یعنی فرد همه چیز را برای خودش می خواهد ، نه معشوق
هر که را جامه ز عشقی چاک شد
او ز حرص و جمله عیبی پاک شد
شاد باش ای عشقِ خوش سودای ما
ای طبیبِ جمله علت هایِ ما
ای دوایِ نخوت و ناموسِ ما
ای تو افلاطون و جالینوس ما
جسمِ خاک از عشق ، بر افلاک شد
کوه، در رقص آمد و چالاک شد
7 - عشق پیش نیاز لازم دارد.
یعنی فرد باید رشد کند و از مراحلی بگذرد تا نوبت به عاشق شدن برسد. کسی که هنور با والدینش درگیر است، سازگاری با همکاران ندارد، رابطه صمیمانه ای با دوستانش ندارد. افسرده و مضطراب است، تصمیم های مهمی در زندگی نگرفته یا به اجرا در نیاورده است، از این شاخه به آن شاخه می پرد، هدف زندگی خود را شفاف ترسیم نکرده است. و حتی در انتخاب هنجارها به انتخاب ثابتی برای وضع ظاهری ، پوشش و نحوه رفتارش نرسیده است و مردد بوده و روز به روز شکل به شکل می شود و هویت خود را نیافته است، مانند کودک پیش دبستانی است که برای اردو به دانشگاه رفته باشد، او هرگز نمی تواند در نقش دانشجو باشد. حتی اگر بر روی صندلی های دانشگاه بنشیند. لذا عشق پس از بلوغ عاطفی ، بلوغ اجتماعی، بلوغ فکری، بلوغ روانی و ...، پیدا می شود، در غیر این صورت فقط هوس خامی بیش نیست.
8 - عشق باید یک وحدت و یکپارچگی بین شما ، افراد و همه هستی ایجاد کند. اگر رابطه دختر و پسری، با پنهان کاری، تعارض ، درگیری با دیگران، احساس گناه، اضطراب، تردید، و قطع روابط اجتماعی با دیگران، مشکل در شغل ، تحصیل ، روابط خانوادگی و ...، همراه هست باید مطمئن شد که هوس، خود را به جای عشق به آنها معرفی کرده است. و چنین شروعی برای رابطه، پایان هایی به مراتب دردناکتر و فجیع تر به همراه دارد.
در نگنجد عشق در گفت و شنید
عشق، دریایی ست قعرش ناپدید
دیدن نیست احساس کردن است
ترسیدن از تو نیست و پس ... دل تو سنگ هم که باشه هیچ مشکلی نیست
آ خه من هنوز بت پرستم حالا خیالت راحت دیگه از تو نمی ترسم
Design By : Pichak |